۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

فیلمی برای قربانی کردن یک سردار؟(فيلم حمله به کوي دانشگاه)

نيما رسايي روز آن لاين

"نزن، نزن تو را به امام حسین نزن.بسش است دیگه نزن تو را به حسین نزن."این جملات دردآورترین بخش فیلمی بود که دیشب از شبکه بی بی سی فارسی پخش شد.قبل از پخش آن مجری به بینندگان تذکر داد کسانی که ناراحتی قلبی دارند بهترست این فیلم را نبینند.
این فیلم که کابوس بسیاری از ایرانی ها شد، مربوط به شب حمله نیروهای بسیج ویگان ویژه در 24 خرداد به کوی دانشگاه بود .فیلم نه با دوربین های موبایل که با دوربین حرفه ای گرفته شده بود. حتی در جایی از فیلم ،کسی بر سر دانشجویان بر زمین خوابیده واسیر شده فریاد میزند صورتت را نپوشان.
فیلمبردار خودی است خودی برای نیروهای تحت امر؛ چه لباس شخصی چه یگان ویژه.صحنه ها درد آور ووحشتناک اند.لحظه ورود به کوی دانشگاه، نیروهای مهاجم «یا علی» میگویند،گویی در صحنه نبرد بر دشمن فائق آمده اند واکنون لحظه، لحظه کامیابی از فتح است.
آنها «یا علی، یاعلی »گویان وارد کوی می شوند ودانشجویان دستگیر شده یا به اسارت درآمده را بر روی زمین، بی هیچ ملاحظه ای میکشند ودر جایی همه این بر زمین کشیدگان را روی هم جمع میکنند.صحنه مانند آخر جنگهای قرون وسطایی می شود،صحنه هایی که پشته از کشته پدید می آمد. باز نام حسین وعلی وفاطمه است که بر لب مهاجمان جاری است وفریاد هایی که مثلا یادآور انسانیت در آن شرایط است: "نزنش نزنش.تو را به امام حسین نزنش نزنش."
آنان که این تصاویر را میبینند در خشم وبهت غلت میزنند و از درد میپرسند: مگر میشود؟گاهی با نعره زبان به داد خواهی میگشایند .وگزارشگر میگوید نیروهای لباس شخصی از نیروهای یگان ویژه میخواهند که دانشجویان را نزنند.وجایی کسی در گوش دوربین وفیلمبردار میگوید رجب زاده برای حمله دستور داده.که شاید کلید اصلی بیرون آمدن این فیلم همین جمله باشد.
ما نبودیم ثارالله بود
دوروز پیش در خبری غافگیر کننده آمد که سردار رجب زاده فرمانده نیروی انتظامی تهران بازنشسته شد.رجب زاده در مراسم تودیعش کلامی به زبان راند که برگی از دیوان اختلافات درون نظام، آن هم در بین نیروهای نظامی وامنیتی رو شد.وی گفت نیروی انتظامی در بحرانهای اخیر نه کشت نه کشته داد چرا که مسئولیت امنیت تهران با قرارگاه ثارالله بود.مسئولیت امنیت تهران در واقع آدرس دادن به افکار عمومی بود که از سرکوبهای شدید تظاهر کنندگان به شدت ناراحت ودر عذاب است.رجب زاده قبای نیروی انتظامی وآنچه در این مدت تحت امرش بودند را از خشونت علیه مردم وکشتار آنها با این گفته اش وبه زعم خودش پاک کرد واذهان را متوجه سپاه وثارالله کرد.

ما خراب شدیم دکتر برای کی؟
چندی پیش هم خبری آمد که در جلسه شورای امنیت ملی بین احمدی نژاد وعزیز جعفری مشاجره ای تند در گرفته است .در این مشاجره جعفری در زبانی اعتراضی اما اعترافی گفته که وجهه سپاه در این مدت به شدت آسیب دیده است وکس دیگری از خود هزینه نکرد برای جمع کردن بحران.این خبرهای جسته وگریخته نشان میدهد که درگیری در لایه های قدرتمند نظام آنجایی که همه بر سرکوب معترضین وجنبش سبز روزی موافق بودند وهنوز هم شاید باشند، اختلاف شدید است .این اختلاف ها نه برای چگونگی برخورد وآرامتر بودن یا خشن تر بودن، بلکه سر این است که کوزه بشکسته؛ چه کسی خرده هایش را جمع می کند؟چه کسی مردانه سینه سپر می کند ومسولیت برقراری آنچه امنیت نامیده میشود را به گردن می گیرد با تمام اتفاقات رخ داده .
گویا رسم دیرین «من نبودم من نبودم» در این قضیه به کار افتاده است؛ از این زاویه است که باید انتشار این فیلم با جمله واضح وتاکید دار «حمله به دستور رجب زاده بوده » را نوعی پاسخ به اظهارات دو روز گذشته وی در مراسم خداحافظی اش از فرماندهی دانست. به میان کشیده شدن نام رجب زاده در حالی است که قبلا در رو شدن پرونده کهریزک وگزارش مجلس دراین مورد، نام سعید مرتضوی به عنوان متهم اصلی این پرونده مطرح شد وچهره های مهم اصولگرا خواستار محاکمه وعزلش از سوی رییس جمهور شدند؛خواستی که تاکنون پاسخی نگرفته.حالا به نظر می رسد دولت توان ایستادن ندارد وباید مرتضوی قربانی شود تا حداقل اصولگرایان مجلس راضی شوند.به این ترتیب بخشی از نظام با گشودن پرونده بازی قربانی سازی میخواهد مشروعیت از دست رفته نظام ورهبری را برگرداند، از این رو مرتضوی ورجب زاده،اسم شان برای قربانی شدن از گلدان محفل بیرون آمده است .
از سعید امامی بالاتر؟
پروژه قربانی سازی این بار گویا یقه سردار بازنشسته را گرفته است سرداری که در روز عاشورا شایع شد از دختری رزمی کار کتک خورده است؛خبر به گونه دیگری تایید شد که بله ما سنگ خوردیم ونیروهای ما زیاد اسیب دیدند یکی هم ما. حال که دیشب فیلم ونامش اینگونه از پرده های ضخیم به بیرون درز کرد شاید یاد سوزش آن ضربات بیافتد که آنچنان هم در راه ولایت ونظام نبود. او با آنکه سردار بود در بازی سیاست به راحتی قربانی شد ومیشود آنچنانکه مرتضوی که روزی رهبر برایش به هاشمی شاهرودی عتاب وخطاب میکرد، این روزها هر ساعت منتظر حکم عزل است ونیروهایی که برای دستگیریش خواهند آمد.اینان سخت خود را برای دیگران قدرت نشینی دیگران هزینه کردند بی آنکه داستان سعید امامی را خط به خط خوانده باشند.


لينک مرتبط:دانشجوي شاكي پرونده‌ي كوي دانشگاه: ما به دنبال حق شخصي نيستيم، مهم اجراي عدالت است

۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

چه کسی پیروز واقعی میدان بود؟

صبح زود پسرها را بردیم گذاشتیم منزل عمه اشان .نه و ربع سه تایی ،پایمان را گذاشتیم بیرون.هنوز سه قدم راه نرفته بودیم که یک موتور سوار مشکوک پیچید جلویمان।جوانی که تی شرت سبز خوشرنگی زیر اور کتش پوشیده بود را کشانده بودند یک گوشه। یک موتوردو ترک بسیجی سوار دیگر هم بهشان اضافه شد।بنده ی خدا جوان سبز پوش پشت سر هم می پرسید:«می شه بگید من چی کار کردم؟ با من چی کار دارید؟»।نفهمیدیم سرش چه آوردند।حساب کار دستمان آمد । وقتی جلوتر رسیدیم حضور سنگین و محسوس لباس شخصی ها را لابلای جمعیت به وضوح حس کردیم। تظاهرات و خودنمایی را سپرده بودند به بسیجی های شهرستانها। خودشان مثل مور و ملخ به ازای هر یک نفر سبز سه نفر نیرو چپانده بودند لابلای مردم।فقط کافی بود نماد سبزت را نمایان کنی. یا یک وی نصفه نیمه به کسی نشان دهی.یا به جای همراهی با شعارهایشان دست از پا خطا کنی حسابت با کرامالکاتبین بود. دوربینهای موبایل و عکاسیشان مدام روی مردم زوم بود. بی سیم از دستشان نمی افتاد .هر چند وقت یک بار یک جوری دستبند هایشان را به بهانه ی مرتب کردن لباس ،از زیر کاپشنهایشان بهمان نشان می داند.اسب تروا به هیچ عنوان در میدان رخ نمی نمود.هر چه جلو تر می رفتیم سبزهای بیشتری می دیدیم که در جمعیت منتظر یک صف شکن بودند که بیاید وسط یک گروه پنجاه تایی درست کند همه بهش ملحق شوند اما این کار حماقت محض بود. به هر کس که شک می کردند و چهار تا نشانه ی دیگر از سبز بودنش می دیدند می کشیدند کنار کیفش را می گشتند. (کیف دو تا از دوستانم را در فاصله ی خیابان آزادی دو بار گشته بودند)استنتطاقش می کردند با چه کسی با موبایل حرف می زده و....خیلی ها همان ساعت ده صبح نشده بر گشتند نمی خواستند حضورشان باعث بزرگ شدن جمعیت ساندیس خور شود.ما اما جلو می رفتیم به امید این که موقع سخنرانی ا.ن سبزها را ببینیم که غافلگیرانه ورق را بر می گردانند اما نشد و ندیدیم.ملت آمده بودند ساندیس و نوشابه و میوه و لوازم التحریر بگیرند. بلند گوها عربده کشان می خواستند که مردم جواب شعارهایشان را بدهند. مرگ بر ضد ولایت فقیه هیچ کس حال شعار دادن نداشت.پوستر های آقا را در حجمی سنگین، رنگی چاپ کرده بودند روی کاغذ های گلاسه. روی تخته شاسی. در اندازه های مختلف. نمی دانم داشتن صدتا از این پوستر یا چهار تا نوشابه ی بزرگ زمزم یا یک بغل پرچم ،یک زنبیل ساندیس و کیک و میوه به چه کارشان می آمد . .سبزها اما چیزی دستشان نبود. نه ساندیسی نه پوستری.از ظاهر و قیافه هایشان می شد راحت پیدایشان کرد. مهدی گفت :«قبول کنیم که امروز روز ما نیست». نمی خواستم خودم را گول بزنم. اما کاملا با حرفش مخالف بودم.سبز ها نشان دادند که اهل خشونت نیستند. محارب و اغتشاش گر و فریب خورده هم نیستند.عاقل تر از این حرفهایند که بخواهند به خاطر جماعت ساندیس خوری که دور اندیشی اشان فقط تا شب وبرای برنامه ی شام و خواب دوام دارد خودشان را به باد بدهند.باید آزاد باشند تا در سایه ی همین آزادی نصفه نیمه بتوانند فعالیت کنند.اتفاقا توپ یک راست افتاد در زمین آقا. خودش و رییس حکومت منصوبش رفتند سه کنج. از فردا باید پاسخگوی مطالبات مردم باشند. مگر «وحدت ،وحدت» نمی کردند. حالا حتی اگر این وحدت را با صرف هزینه های میلیاردی سرکوب سبزها و تطمیع جماعتی به دست آورده اند هم فرقی نمی کند.هر چه بود به قول خودشان «حضور پر صلابت مردم» بود. حالا شمایید و این مردمی که باید پاسخگوی مطالباتشان باشید.سر سران به قول خودتان فتنه راکه همان دیروز شکستید.به سبز ها هم که اجازه ی عرض اندام ندادید اما خودتان هم خوب می دانید نمی شود برای هر بار خودنمایی با صرف هزینه های هنگفت و میلیاردی حکومت را چهار چنگولی نگه داشت.این را به حساب پیروزی خود نگذارید که خداوند فرموده:«و مکرو و مکر الله و الله خیر الماکرین» .
سهرابستان را حتما بخوانید।(این و این)

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

زنده باد آزادی ،زنده باد میدان آزادی

به نقل از سهرابستان:اگرانسان با «مار» مواجه شود یا باید راه خود را کج کرده و عرصه را به مار واگذار کند یا اینکه مار را از پای درآورد। بزرگترین اشتباه این است که مار را زخمی کرده و رهایش نمائید। مار زخمی، خطرناک ترین موجود است।هنگامی که حکومت دست به تقلب در انتخابات زد و آراء را بطرز عجیبی به میل خود تغییر داد، بلافاصله خود رهبر به میدان آمد تا به همه اعلام کند که با من طرف هستید! مردم می توانستند پیام تهدید رهبر را شنیده و به روی خود نیاورند که چه اتفاقی افتاده است و بدنبال زندگی عادی خود بروند و خود را با خطر مواجه نکنند، ولی انتخاب مردم این بود که در برابر ظلم بایستند و از حق خود دفاع کنند। هشت ماه گذشته و مردم دورافتاده ترین دهات هم متوجه شده اند که طرف اصلی دعوا رهبر است। رهبری که زخمی شده و در پی انتقام است।22 بهمن روزی است که مردم با صرف چند ساعت وقت و حضور آرام در خیابانها قادر خواهد بود کار این مار زخمی را تمام کنند. نیازی به خطر کردن و درگیری نیست، فقط حضور گسترده و آرام انبوه مردم است که چاره ساز خواهد بود. اما رها کردن این مار زخمی، خسارات ویرانگر و جبران ناپذیری برای همه خواهد داشت. اگر رژیم موفق شود در 22 بهمن نمایشنامه خود را بر روی صحنه میدان آزادی اجرا نماید و این توهم را در داخل کشور و این تصور را در خارج از کشور تبلیغ نماید که اعتراضات «مردمی» نیست، بلایی بر سر این ملت خواهند آورد که مغول نیاورده باشد.وقتی ماشین اعدام و جنایت براه بیفتد، وقتی که جلاد به ریختن خون جوانانمان عادت کند، وقتی که دانشجویانمان را به سیاهچالها بیندازند، وقتی که ادارات و کارخانجات را تسویه کنند و وقتی که حتی در خانه هایمان نیز آزادی و امنیت نداشته باشیم، متوقف کردن استبداد دیگر با راهپیمائی مسالمت آمیز و بدون خطر میسر نخواهد بود، صدها هزار کشته می خواهد.نهم دیماه میدان انقلاب را با چند ده هزار نفر جمعیت دولتی پر کردند و بعداً آنرا چند صد هزار نفر کردند و بر سر ملت کوبیدند، خامنه ای آنرا دهها میلیون نامید و وزیر خارجه کودتا با بیشرمی، چشم در چشم پرسشگر سی ان ان آن جمعیت اندک را 45 میلیون نفر دانست. اگر میدان انقلاب گنجایش دهها میلیون نفر را داشته، میدان آزادی چه ظرفیتی خواهد داشت؟ 23 بهمن روزی است که یا سیاهترین روز تاریخ این ملت خواهد شد یا اینکه سرآغاز یک از درخشان ترین مقاطع تاریخ این کشور، انتخاب در دستان ماست. حتی یک لحظه را هم نباید از دست داد، همه را باید برای روز پنجشنبه به راهپیمائی تعیین سرنوشت فراخواند. خانه به خانه «درب قلوب» مردم را بزنیم.

آنتی خشونت

آنتی خشونت*****************************

اختصاصی جرس/ تقاضاهای آیت الله موسوی اردبیلی از رهبری : آزادی بی قید و شرط زندانیان و طرد افراطیها
آیت الله موسوی اردبیلی به رهبری گفت برای حل بحران پس از انتخابات به دیدار شما آمده ام. اما رهبری"شرائط بحرانی" را نپذیرفت
شبکه جنبش راه سبز (جرس): به گزارش خبرنگار جرس از تهران آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از مراجع تقلید و رئیس اسبق قوه قضائیه پس از 17 سال به دیدار رهبر جمهوری اسلامی رفت و مورد استقبال گرم وی قرار گرفت. آیت الله موسوی اردبیلی که علیرغم کبر سن و کسالت با ویلچر تردد می کرد، گفت برای حل بحران پس از انتخابات به دیدار شما آمده ام. اما رهبری اینکه "شرائط بحرانی است" را نپذیرفت. آقای موسوی اردبیلی متذکر شد من با این بدن بیمار از راه دور نیامده ام با شما جر و بحث کنم. آمده ام حرفهایم را بزنم و مزاحمت را کم کنم.
به گزارش خبرنگار جرس، وی اینگونه آقای خامنه ای را نصیحت کرد: "شما جای حضرت امام نشسته اید، شکست شما شکست انقلاب و لطمه با اسلام و تشیع است. باید همه به سمت حل این بحران حرکت کنیم. من سران معترضین شما را در تهران و قم می شناسم و شهادت می دهم قصدشان اصلاح امور کشور بر اساس قانون اساسی است و هیچیک قصد سرنگونی شما را نداشته و ندارند. نگرانی شما از این بابت بجا نیست."" آیت الله اردبیلی افزود:" شما مرا بیش از سی و پنج سال است می شناسید، جز خیر شما را نمی خواهم، پایم هم لب گور است." آقای خامنه ای خیرخواهی ایشان را تصدیق کرد
به گزارش خبرنگار ما از تهران آیت الله موسوی اردبیلی اینگونه ادامه داد:" شما برای ملت پدری کنید. چرا باید اینگونه تلقی شود که شما یک سر دعوا هستید و از افرادی که مقبول ملت نیستند حمایت می کنید؟ از اینها فاصله بگیرید و سخنان معترضان را بشنوید."
آنگاه وی پیشنهادهای مشخص خود را اینگونه با آقای خامنه ای در میان گذاشت:" اولا برای حل سریع بحران همه زندانیان وقایع اخیر را بدون قید و شرط آزاد کنید." آقای خامنه ای بلافاصله پاسخ داد: "مجرم را چگونه آزاد کنیم؟"
آیت الله اردبیلی گفت: "آنها را که من می شناسم و ظاهرا همه شاخصها را نیز می شناسم، اینها مجرم نیستند، نه اینکه عفوشان کنید، عرض کردم آزادشان کنید. حتی اگر مجرم هم بودند - که نیستند - مگرعفو مجرمین آن هم در سالروز انقلاب اسلامی سیره مرحوم امام نبود؟ تقاضای دوم، اطرافیان افراطی را از خودتان دور کنید. اگر شما به این دو تقاضا که تقاضای همه علاقه مندان انقلاب است عمل کنید من هم در عوض قول می دهم با همین پای علیل در قم راه می افتم و بیت به بیت برای دولت مورد نظر شما تأیید می گیرم."حبر نگار جرس می افزاید، مقام رهبری ضمن تشکر گفت: "شما حتما این کار را بکنید." آیت الله موسوی اردبیلی نیز با لبخند گفت:" عرض کردم مشروط به آنکه حضرتعالی هم به دو خواسته حقیر عمل فرمائید." که آقای خامنه ای جوابی نمی دهد.
اما خبرنگار ما می افزاید رهبری تا درب ورودی آیت الله موسوی اردبیلی را مشایعت کرد. لازم به ذکر است در خبر قبلی تقاضای آزادی دکتر سید علیرضا بهشتی پسر شهید آیت الله بهشتی نخستین رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی به عنوان یکی از مصادیق زندانیان سیاسی ذکر شده بود که البته آن مورد نیز مورد قبول مقام رهبری واقع نشد .
پ.ن:کیست که نداند عاقبت دیکتاتور ها چه خواهد بود؟

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

کابوس22 بهمن ،ما بی شماریم



سراسر خیابان آزادی از الان بلند گو نصب کرده اند به این بزرگی وزیادی .قدم به قدم.گویا دیشب هم باپخش یکی دو ساعته ی سرودهای انقلاب بلندی صدایشان را امتحان می کردند.اینها اگر جمعیت میلیونی دارند پس این همه بلند گو برای چیست؟کلی هم ادوات ضد شورش برای گارد ویژه و نیروی انتظامی تدارک دیده اند .قدیانی هم در روزنامه ی وطن امروز هوار هوار می کند که :«کی گفته شما بی شمارید। غلط می کنید شما بی شمارید। فقط زبانتان دراز است.شما سر رقاصه‌های‌تان روسری کرده‌اید تا ما خیال کنیم با یک مشت آدم مذهبی طرفیم. شما را ول کنیم، اینجا را می‌کنید آنتالیا. غلط کردید که مذهبی هستید.....»
اینها نشانه ی چیست؟ دیشب سردار قاسمی(یک سپاهی- نظامی) را به اسم مهندس و فعال فرهنگی آورده اند در برنامه ی دیروز امروز فردا। علنا اعتراف کرد که فرزندانشان رو گردان شده اند از این نظام(می توانیم برای شاهد مثال از فرزند علی لاریجا نی که جزو دستگیر شده های روز عاشورا بود،پسر سردار رحیم صفوی،پسر سر لشکرفیروز آبادی،فرزندان شهید همت که همه سبز هستند نام ببریم )। گفت تقصیر دانشگاه آزاد است। تقصیر استادها و درسهایشان است که دارند همه را سکولار بار می آورند!

سر حرف را بخواهیم باز کنیم می شود مثنوی هفتاد من کاغذ.یک جایشان از این می سوزد که ما بی شماریم، ریزش نیروهای خودیشان را می بینند و حرص می خورند.خود کرده را تدبیر چیست؟
.we are countless

«هاله نور» و «حاکم کذاب»



۱۹ بهمن ۱۳۸۸ خودنویس خبرنگار شهروندی: هفته گذشته پس از دیدار آیت‌الله خامنه‌ای با گروهی از اساتید حوزه و دانشگاه، رهبری در جلسه‌ای خصوصی در مورد فضیلت‌های دولت احمدی‌نژاد از جمله در باره راست‌گویی و عدالت محوری این دولت سخن می‌گوید। فرزند آیت‌الله جوادی آملی، یکی از حاضران در جلسه با رهبری، به ماجرای «هاله نور» اشاره و سوالاتی را طرح می‌کند، گفته می‌شود که رهبری تمایلی به پاسخ‌گویی نداشته است.

به گزارش یک منبع مطلع حوزوی، پس از سخنان آیت الله خامنه‌ای، آقای جوادی آملی از ایشان وقت برای پرسش می‌خواهد.
حجت‌الاسلام جوادی آملی بعد از ارائه مقدمه در باب عدالت، و حقیقت، اشاره می‌کند به داستان دیدار پدر ایشان و محمود احمدی‌نژاد و نقل می‌کند که «تمام مذاکرات انجام شده و تمام گفته‌های ایشان در باب سخنرانی‌شان در صحن سازمان ملل، همانی است که در فیلم منتشر شده و بعد برای ما بسیار عجیب بوده که تمام این مذاکرات از طرف آقای احمدی‌نژاد به یک فیلم واهی و ساخت دشمنان ایشان تبدیل می‌شود، اما اینجانب شهادت می دهم که عین گفته‌های آقای احمدی‌نژاد در فیلم مذکور منتقل شده است. حال سوال من از شما این است؛ که ما در منابع فقهی، به این نکته بارها بر می‌خوریم که حاکم بلاد اسلامی می‌تواند برای حفظ منافع مردم کشورش قسمتی از حقیقت را بپوشاند، اما نمی‌تواند مدعای خود را به دروغ نسبت داده، و سراسرش را ساخته اذهان بیمار جلوه دهد. آیا از چنین حاکمی، انتظار عدالت می‌توان داشت؟»
در ادامه آقای جوادی آملی از آقای خامنه‌ای می‌خواهد به صراحت برای ایشان و جمع حاضر، در باب عدالت و حقیقت، با مصداق اقای احمدی‌نژاد سخنرانی کند.
نکته مهم این است که نه تنها آقای خامنه‌ای جلسه را با اشاره به کمبود وقت ترک می‌کند بلکه، حاضرین بعد از پایان سخنان آقای جوادی آملی، ایشان را با صلواتی بدرقه می‌کنند.(منبع)

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

می شناسندش و این آتش سیگار نمی خواهد


به نقل از «قاف»
بیش از 13 سال است از خانه‌ی پدرم دورم. از محله‌ای که ما را کاشت، ما را داشت و ما را برنداشت. از خانه‌ی مومنین، کاشان.
تفریح من و هم‌سانان من در آن محله قرآن و ادعیه بود. دعای کمیل را حفظ شدیم و دعای ندبه جزوی از لایف‌استایل ما شد. و خوب وضع تمام محلات کاشان این نبود. چند کوچه آن‌طرف‌تر، محله‌ی الواتِ بی‌خطر ِکاشی‌بغبغو بود. به‌ش می‌گفتند "لیان شامپو". سیگار می‌کشیدند و پاشنه‌ی کفش می‌خواباندند و گاهی هم در باغات به سگ‌های ول‌گرد تجاوز می‌کردند. این وضع محله‌ی همسایه بود.
در محله‌ی ما تمام فرهنگ و تمام دین بر کاکل یک نفر می‌چرخید. که اهالی "اصغر آقا" صداش می‌کردند. اصغر آقا جوان بود و رزمنده بود و زمانی که جبهه بود البته من طفلی صغیر بودم. بعدها ما بزرگ‌تر شدیم و اصغر آقا هم اسلحه‌اش را تحویل داد. جنگ تمام شده‌بود. برگشت و خبر دارم که با دست خالی ازدواج کرد. دانشگاه اصفهان درس می‌خواند. بعدها از کسی شنیدم که در اصفهان پارکینگ یک آشنایی را با برزنت محصور کرده و زن‌ش را برده آن‌جا. فوق لیسانس گرفت و شد مدرس دانشگاه کاشان. اما محله پایگاه اصلی زندگی‌اش بود نه دانشگاه. مسجدداری می‌کرد. همان مسجدی که دیوارش به دیوار ما بود. ما همسایه‌ی خدا بودیم. اما اصغر آقا یار غار خدا بود. کسی در محله یاد ندارد ـ از آن زمان تا همین امروز ـ که فجر صادق زده باشد و او در سفر نباشد و اذان صبح را از بلندگوی مسجد نگفته‌باشد. البته با صدای کم، طوری که کسی بیدار نشود. این درخواست مردم بود. بعد نماز صبح‌ش را در خیلی روزها به تنهایی می‌خواند و در مسجد را می‌بست و می‌رفت. کانون فرهنگی راه انداخت بود و من و ما از محصولات‌ش بودیم. کلاس قرآن و حدیث و نهج البلاغه و جلسه‌ی‌ دعا و نیایش. احیای قدر می‌گرفت و قرآن بر سر می‌گذاشت. خسته نمی‌شد و کیف می‌کرد. هیات عزاداری راه انداخت. تابستان‌ها هم کاروان مشهد یا مناطق جنگی راه می‌انداخت. هر ساله ایام نوروز اهالی را جمع می‌کرد تا به دیدار خانواده‌ی شهدای محل برویم، هنوز هم خبر دارم که چنین می‌کند. حتا این اواخر گاهی که عیدها کاشان هستم زنگ می‌زند و یادآوری‌ام می‌کند. ذهن‌ش ذهن فعال و روحیه‌اش روحیه‌ی سازندگی بود. مسجد را از بیخ خراب کرد، خانه‌ی ما را خرید و به خانه‌ی خدا اضافه کرد. که قبلا مفصل گفته بودم. دوم خرداد شد. برای خاتمی کار کرد و البته این گناهی کبیره بود. بعد ها مسجد را ساخت. کانون فرهنگی را اداره کرد و هیات را جلو برد تا امروز. هنوز که هنوز است نمازهای صبح و شام برقرار است. دیدارهای پدران شهید و هر آن‌چه اعتقاد داشت. حتا شنیده‌ام هنوز گاهی ره‌گذرانِ نیمه‌شب صدای گریه‌‌اش را از کنار مسجد می‌شنوند. اصغر آقا بعدها شد منتخب مردم در شورای شهر. کارهای سیاسی اصلاح طلبانه‌اش مستمر بود و می‌شنیدم که خیلی فعال است.
آخرین بار که از آن کوچه‌ها و آن محل گذر کردم 13 سال پیش بود و آن زمان اصغر آقا یک پسر داشت. اسمش مصطفی بود. گمانم آخرین تصویر من از او در سن شش سالگی‌اش باشد. در برنامه‌ها وسط دست و پا بود و شیطنت می‌کرد. دیگر ندیدم‌ش تا الان، که هنوز هم ندیده‌ام‌ش. اگر ببینم حتما نمی‌شناسم. پدر را دو سه سالی‌ست ندیده‌ام چه رسد به پسر. می‌گویند سال اول دانشگاه است. به پدرم می‌گویم چه خبر. می‌گوید هیچ، یک اتفاقی افتاد که به خیر گذشت. مصطفی-معراجی را دم دانشگاه گرفته‌اند و برده‌اند و دو سه روز خبری ازش نبود. بعد بی‌هوش گوشه‌ای رهاش کرده‌اند. با دست و دو پای شکسته و جای آتش سیگار در بدن. صدای مادرم از گوشه‌ی خانه می‌آید. هم‌او که می‌گفت این‌هایی که می‌گیرندشان همه از منافقین هستند و نفرین‌شان هم می‌کرد، هم‌او که تنها منبع‌‌ش 20:30 است. حالا صداش می‌آید که به کسانی که با این طفل معصوم چنین کرده‌اند نفرین می‌کند. پدرم می‌گوید معلوم نشده کی بوده. بعد در شبکه در خبرها عین همین خبر را می‌بینم و حالا عکس‌ش را. عکسی که اگر توضیح نداشت نمی‌دانستم کیست. نوشته‌اند که فقط درباره‌ی پدرش سوال می‌کرده‌اند. به نظرم پدرش سوال نمی‌خواهد. تمام کسانی که در آن محله روییدند و به جای آن که در باغ‌ها با سگ‌‌ها باشند در مسجد با او دعامی‌خوانده‌اند می‌شناسندش و این آتش سیگار نمی‌خواهد.

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

راهپیمایی 22 بهمن آزاد، ولی از« آن شعار ها» ندهید



خامنه ای بار دیگر هراس شدید خود از قدرتهای خارجی را بنمایش گذاشت و مجبور به چرخشی 180 درجه ای در تصمیمات خود شد. وی که با انتصاب رئیس جمهور محبوب خود در سال 84 و یکدست کردن حکومت به آرزوی دیرینه خود رسیده بود، اینک در گرداب خود ساخته عملکرد دولت ولایی گرفتار آمده است. حکومت توانسته است اقتصاد مملکت را بخاک سیاه نشانده و بانکها را ورشکسته و طرحهای عمرانی و زیربنائی را مختل نماید. خزانه خالی و موج افزایش قیمتها و حذف یارانه ها، لشگر بیکاران و درماندگان اقتصادی را به ناراضیان موجود اضافه کرده و حکومت را در طوفانی مخوف هلاک و نابود خواهد کرد.در چنین شرایطی وضع تحریمهای جدید همانند تیر خلاصی بر پیکر در حال احتضار حکومت خواهد بود و بهمین دلیل بنا به امر رهبر، پیام محرمانه تسلیم کامل در برابر غرب به ایشان تسلیم و برای تحویل کامل اورانیوم غنی شده اعلام آمادگی کردند. حتی رئیس دولت کودتا را نیز به مضحکه ترین شکل جلوی دوربین فرستادند تا التماس آمیز به غربیها بگوید که بیائید و اورانیوم غنی شده را ببرید و حتی اگر در این بظاهر معاوضه، چیزی هم پس ندادید مشکلی نخواهد بود.*مقامات غربی دلیل امتناعشان از فشردن دست دراز شده و بی اعتنایی به قامت خم شده حکومت را باطلاع ایشان رسانیده و گفته اند که در حال حاضر موضوع نقض حقوق بشر چنان افکار عمومی مردم دنیا را بخود مشغول کرده که هر گونه معامله اتمی با جمهوری اسلامی موجب بدنام شدن غربیها خواهد شد، ضمن اینکه در شرایط فعلی، غرب علاقه ای به تعامل پنهانی و مخفیانه نداشته و اگر قرار به توافقاتی باشد، این توافقات باید علنی و آشکار صورت پذیرد، که آنهم مستلزم تغییر رویه حکومت در قبال حقوق بشر خواهد بود.چنین است که حکومت تصمیم می گیرد تا در آخرین نماز جمعه قبل از 22 بهمن، امامی کاشانی را به صحنه بفرستد تا ضمن اعلام پذیرش راهپیمائی معترضین در 22 بهمن، از آنها خواهش کند که فقط از «آن شعارها» ندهند.امامی کاشانی در نماز جمعه گفت: «ممکن است برخی بتوانند شعارهایی سر دهند اما از شما دختران و پسران تقاضا می‌کنم کسانی که بخواهند خدایی ناکرده در صف شما وارد شده و شعار دهند خود را آلوده به آنها نکنید و اجازه ندهید که آنها به جمع شما وارد شوند. از آنهایی که می‌ خواهند سروصدا بپا کنند تقاضا می‌کنم که گوش کنند. با مردم بوده و مهربان باشید.» وی با اشاره به تظاهرات ضد حکومتی روز عاشورا افزود: «در آن مراسم شعارهایی سر داده شد، تقاضا می‌کنم که آن شعارها را ندهید و بگذارید این کشور با وحدت باشد.»در همین حال استاندار تهران نیز امروز گفته که برای روز ۲۲ بهمن «تدابیر امنیتی خاصی» در نظر گرفته نشده و موارد پیش‌بینی شده برای ۲۲ بهمن در قالب «بسته‌ای فرهنگی» است. لحن نرم جدید مقامات جمهوری اسلامی در مورد راهپیمایی ۲۲ بهمن در تناقض با لحن شدید هفته‌های پیش و تهدیدات قبلی است.خامنه ای سرانجام درک کرده که جنایات حکومتش در روز عاشورا چه اثرات جهانی مخربی داشته است و اینک کوچکترین خطا در 22 بهمن و جنایت مجدد و سرکوبی و خشونت و خونریزی می تواند عواقب وحشتناکی برایش داشته باشد. تنها مجرای درآمد حکومت یعنی صدور نفت، در حال از بین رفتن است و جمهوری اسلامی بیش از یک میلیون بشکه کمتر از سهمیه اوپک خود صادر می کند، زیرا صنعت نفت بدلیل عدم سرمایه گزاری خارجی بشدت فرسوده و ناکارآمد شده است. صنعت نفتی که نیاز فوری به 500 میلیارد دلار** سرمایه گزاری خارجی دارد و در موقعیت فعلی نیز میزان جذب سرمایه های خارجی صفر است.در شرایط حاضر که حکومت در برابر اراده جنبش سبز برای حضور میلیونی در 22 بهمن عقب نشینی نموده، وظیفه ما سنگین تر از قبل است تا با بسیج مردم بتوانیم روزی سرنوشت ساز در تاریخ کشورمان را رقم زده و خواست ملی رفراندوم را با قدرت تمام فریاد بزنیم.
______________________________*احمدی نژاد: اگر اورانیوم را بدهیم ببرند مشكلی ندارد। عده ای می گویند می خواهند اورانیوم سه درصد را بگیرند و دیگر چیزی ندهند. خوب ندهند! اگر اینگونه شود مناسبات به نفع ما عوض می شود!**بنابر پیش بینی وزارت نفت، صنعت نفت و گاز به حدود ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری نیاز دارد.

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

پاسبان و واعظ و قاضی چو با هم ساختند …

“واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند”
در خفا خود را ز ترس سبزها، تر می کنند
آیه می خوانند و از حکم خدا دم می زنند
“چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند”
دست شیطان را هم از پیش و هم از پس بسته اند
ادعای پیروی زایین حیدر می کنند
خون مردم را مباح و مال آنان را، حلال
با کلامی از خدا، یا از پیمبر می کنند
شهرآشوب اند و عاشق کش در این شهر غریب
زشت رویان را ببین این جا چه محشر می کنند!
با صداقت پیشه گان نازک اندیش و دلیر
جاهلانه صحبت از شمشیر و خنجر می کنند
ریگ ها در کفش و غل و غش بود در کارشان
کاینچنین آشفته اند و خاک بر سر می کنند
پاسبان و واعظ و قاضی چو با هم ساختند
کار مست و رهزن و شاه ستمگر می کنند
بگذرد دوران این ظلم گران و، سبزها
زندگی را با بهار امسال نوبر می کنند
صدیقه وسمقی ۱۳ بهمن ۸۸
http://www.kaleme.org/1388/11/13/klm-10440

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

دکتر،برو دکتر!

قبل از بازی پیش بینی کرده بودم نتیجه دو بر یک تمام میشود، از آن جایی هم که در فوتبال رنگم قرمز است دلم می خواست پیروزی برنده ی میدان باشد.

همان اول بازی که کریم باقری را دیدم در دلم گفتم:«خداییش خیلی خاطرت برایم عزیزاست.کاری کن بیشتر اردات پیدا کنم بهت.» دمش گرم .

**************
از امروز به حاج خانم سپردم شب بیست و دوی بهمن پسرها را می گذارم پیشتان صبح می خواهیم برویم راهپیمایی !مادرشوهرانه می پرسد:« کدوم طرفین؟فقط برین سمت خوبا با اونا شعار بدین»!

عروسانه ( شما بخوانید موذیانه) جواب می دهم:«حتما .شک نکنید ما فقط فقط با خوبا هستیم»
علی می پرسد:«مامان راهپیمایی یعنی چی»؟ جواب میدهم:« یعنی پیاده راه بری و شعار بدی ،مثلا بگی استقلال آزادی جمهوری اسلامی» دوباره می پرسد:«شعار سیاسی که نمی خواین بدین»؟!!!!!!!!!!!!!!
*************
بخوانید:
سخنرانی سه شنبه شب غلامحسین الهام ، سخنگوی سابق دولت و عضو حقوقدان شورای نگهبان در حوزه علمیه المهدی تهران با حاشیه های جالبی همراه بود.
به گزارش خبرنگار سیاسی ایرنا،الهام در حاشیه سخنرانی خود با لحنی طنزگونه گفت: آن موقعی كه ما سر كار بودیم به ما می‌گفتند "ابوالمشاغل" حالا كه نیستیم یك جور دیگه عنوان می‌كنند اما الحمدالله كه آن موقع ابوالمشاغل بودم اما ابوالمشاكر نبودم.
** وزیر دادگستری نه می تواند با "آقازاده" برخورد كند نه با "بنده زاده" الهام در پاسخ به سوال مجری جلسه مبنی بر اینكه در دوران تصدی وزارت دادگستری نسبت به برخورد با آقازاده‌ها چه اقدامی‌ انجام داده ؟ با خنده پاسخ داد كه من در مجلس گفتم وزیر دادگستری كاره‌ای نیست و ما را سر كار نگذارید. واقعا وزارتخانه ای است كه هیچ اختیاری ندارد. وزیر دادگستری دولت نهم،ادامه داد: وزارت دادگستری نه در عزل و نصب،نه در گزینش، نه در استخدام و حقوق و مزایا و نه در حضور و غیاب در هیچ بخشی از قوه قضاییه هیچ حق مداخله‌ای ندارد و حماله‌الوایح است،یك لایحه‌ای بدهند دستش بگویند ببر مجلس و ببر دولت آن هم كه الان لازم نیست چون رییس قوه با رییس دادگستری كاری ندارد خودشان مستقیما به رییس‌جمهور ارجاع می‌دهند و معاون پارلمانی هم به مجلس می‌برد و این طور است كه وزیر دادگستری نه می‌تواند با "آقازاده" برخورد بكند نه با "بنده‌زاده".
** قانون را گرو نگه داشته بودند الهام همچنین در پاسخ به سوال دیگری در مورد اینكه چرا آقای احمدی نژاد در این دوره از شما استفاده نكرد؟ با خنده پاسخ داد: مگه زور است، انتخاب با رییس‌جمهور است. وی افزود: مشكل قانونی داشتم كه قانون را گرو نگه داشته‌ بودند كه اگر احمدی‌نژاد رییس‌جمهور شد تصویب كنند و اگر نشد تصویب نكنند و در آخر هم بعد از پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات به تصویب رساندند و قرارشد كه یا در دولت باشم یا در شورا. سخنگوی سابق دولت همچنین اضافه كرد: البته بد هم نشد یك مقدار تنبل شدیم از این كار، آقای احمدی‌نژاد تا چراغ روشن بود فكر می‌كرد روز است واقعا كار عظیم و با اخلاص و پرتلاشی بود و هر كس هم در این مسیر باشد توفیق خدمت دارد. الهام در پایان خاطرنشان كرد: البته شهادت می‌دهم كه در آن زمان هر كسی هر قدر كار می‌كرد و بكند به اندازه مایه‌گذاشتن و تلاش آقای احمدی‌نژاد نمی‌رسد و ایشان تمام وجودش را وقف كرده و شاید این عامل است كه علاقه ملت را به او پیوند داده است.
بخوایند نظرات مردم را:
شب چیه ، با هاله نور كه دكتر داره دیگه شب كیلویی چنده

الهام باز شوخیش گرفته تا زمانیكه اقای احمدی نژاد هاله نور را دارند از روشنایی برق استفاده نمیكنند .

ببخشید بر عكس نظر جناب آفای الهام آقای دكتر تو این چند سال روز را هم شب جلوه دادند.

لطفاً آقای الهام جواب این حقیر رو بدید كه اگه واقعاً این همه كار می كنید یعنی شهادت میدید كه در آن زمان هر كسی هر قدر كار می‌كرد و بكند به اندازه مایه‌گذاشتن و تلاش آقای احمدی‌نژاد نمی‌رسد. پس چرا این همه نا به سامانی در تمام زمینه ها از فوتبال و ورزش بگیر تا اقتصاد و این اواخر انرژی هسته ای و... روبرو هستیم. آیا این به این دلیل نیست كه یك نفر می خواد تمام هندونه ها رو با دست برداره و.......
علاقه در حال فوران است، یعنی دارده از شدت علاقه حكومت به آنجا كه نباید برود می رود.

این خصوصیت كه تا چراغ روشنه باید فعالیت كرد از خصوصیات مرغ و مورد استفاده مرغداری ها برای تولید تخم مرغ بیشتره

الله اعلم آخر ادم عاقل چرا اینجوری می گین كه مایه جوك برای ملت بشه

یك لطیفه:فرق ما با كشور ژاپن اینكه در كشور ما از 10 نفر 9 نفر باهوشند و در ژاپن از 10 نفر 1 نفر باهوش. ولی در ژاپن اون یك نفری كه باهوشه میشه مدیر و در كشور ما اون یكنفری كه از همه كم هوش تره میشه مدیر. این آدم 24 ساعت هم كار كنه نه تنها هیچ كاری نمی تونه انجام بده بلكه بیشتر گند می زنه به همه چیز.

شما رو گذاشتن كنار آقای الهام جان، اما همسر فداكارتون بسیار فعالیتشون گسترش پیدا كرده. در ضمن اگر علاقه ملت به دكترتون پیوند خورده بود كه دیگه لازم نمیشد ...
الهام چیه نوشتید، نشناختم، منظورتون همون همسر فاطمه رجبیه دیگه

منبع

پ.ن:یادم می آید چند ماه پیش در برنامه ی زنده ی روز از نو نماینده ی مجلس آمده بود(اگر اشتباه نکنم اقای خباز)। می گفت:«دکتر خیلی کار می کند،یک بار بهشان گوشزد کردم گفتم: امام صادق (ع) هم شبها در باره ی امور مملکت فکر می کردند روزها کار، شما تمام مدت کار می کنید زمانی برای فکر کردن برایتان نمی ماند، حالا که وقت فکرکردن ندارید یک اتاق فکر راه بیاندازید به جایتان فکر کنند।»!!

******************

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

مصاحبه ی میر حسین موسوی با سایت کلمه در آستانه 22بهمن

کلمه: مهندس میرحسین موسوی در گفت و گویی تفصیلی به ۱۰ سوال کلمه در مورد، اهداف اصیل انقلاب اسلامی، اقدامات قوه قضائیه، عملکرد سوء اقتصادی، بسته شدن فضای رسانه ای کشور، برپایی راه پیمایی و تجمع و برنامه های جنبش سبز پاسخ گفته است.
به گزارش خبرنگار «کلمه»، مهندس موسوی در این گفت و گو که در آستانه ۲۲ بهمن ماه مصادف با سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی انجام شد از دست دادن مشروعیت را عامل اصلی فروپاشی حکومت مستبد و منفور شاهنشاهی دانسته است و تأکید کرد که امروز مقاومت مردم میراث گرانبهای انقلاب اسلامی است و عدم سازگاری مردم با دروغ، تقلب و فساد که ما این روزها شاهد آن هستیم به خوبی حضور این میراث را نشان می دهد। مشروح این گفت و گو را در زیر می خوانید:
در آستانه سی و یکمین سال انقلاب اسلامی هستیم. آیا می توانیم از یادآوری و بزرگداشت روزهای پیروزی انقلاب استفاده ای برای امروز خودمان ببریم؟
در مقدمه لازم میدانم سی و یکمین سال پیروزی انقلاب اسلامی را به همه ملت و به همه خانواده های شهیدان و جانبازان و رزمندگان و ایثارگران تبریک بگویم. تحلیل انقلاب اسلامی هنوز پایان نیافته. هزاران کتاب و مقاله نوشته شده و هنوز هم نوشته می شود. آنچه امروز جالب است که انتخابات اخیر و حوادث بعد از آن دوباره انقلاب اسلامی را در معرض نقد های جدیدی قرار داده است.
بعضی از این نقد ها بیشتر به مشابه سازی گرایش دارند، بعضی از آن ها روی تفاوت ها و مشابهت ها تاکید می کنند و بعضی دنباله ریشه های نهضت سبز در انقلاب اسلامی هستند.به هر حال این نقد ها فوق العاده مفید اند به ویِژه برای نسل جوان که شور اصلی حرکت سبز از آنهاست. عوامل گوناگونی دست به دست هم داد تا با شرکت یکپارچه ملت ما به ویِژه تهیدستان جامعه و رهبری درخشان حضرت امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. مطالب بسیاری در این زمینه می توان گفت ولی آنچه بسیار مفید است همان اول این گفتگو به آن اشاره کنم آن است که در سال ۵۷ همه مردم یکپارچه در صحنه انقلاب بودند.این وحدت در صفوف آنقدر عمیق بود که حتی پادگان های نظامی را در بر گرفت. عکس ادای احترام همافران و افسران نیروی هوایی در۱۹ بهمن ۱۳۵۷ به حضرت امام به عنوان یک سند تاریخی از این نظر اهمیت فوق العاده ای دارد. در روز های منتهی به پیروزی انقلاب ما دو گروه اقلیت و اکثریت در خیابان ها نداشتیم، بلکه به دلیل آنکه حکومت مستبد و منفور شاهنشاهی ریشه های مشروعیت بخش خود را به طور کامل در آن سال ها از دست داده بود حتی در پادگان ها هم زیر پایش خالی شده بود، در آن برهه حتی گروه های شناسنامه دار سیاسی تمایزات خود را از دست داده بودند و از روی رضایت یا عدم رضایت با حرکت توده های میلیونی و شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی همراه شدند.
می توان گفت فروپاشی رژیم شاهنشاهی اجتناب ناپذیر بود؟
رژیم مشروعیت خود را به طور کامل از دست داده بود. البته کشتارهای خیابانی در تسریع این روند نقش عظیم داشت؛ مخصوصا کشتار هفده شهریور تعیین کننده بود. اگر کمی دورتر برویم می توان به قطع و یقین گفت که اگر پهلوی ها به میراث مشروطیت خیانت نمی کردند رژیم شاهنشاهی با اصالت رای مردم و نقشی که قانون اساسی مشروطه بر عهده شاه گذارده بود، می توانست مثل بعضی از کشورها ادامه پید اکند. در این زمینه از همان اول به حکومت پهلوی ها تذکرات جدی داده شد و حتی کسانی مثل شهید مدرس تا پای جان در این زمینه مقاومت کردند. ولی همه این مقاومت ها و تذکرات بی فایده بود و به فاصله کمی از انقلاب مشروطیت نظام استبدادی این بار در شکل شبه تجدد گرایانه باز تولید شد. استمرار نسبتا طولانی پهلوی ها در حکومت نشان می دهد که در انقلاب مشروطیت ریشه های استبداد خود کامگی بطور کامل از بین نرفت و این ریشه ها در قالب های فرهنگی،‌اجتماعی و ساختهای اجتماعی به حیات خود ادامه دادند. بنده یادم هست که رژیم شاه در آن سالها از یک عکس برای تبلیغات بسیار استفاده می کرد و آن عکس یک رعیتی بود که به زمین افتاده بود و کفشهای شاه را می بوسید. این عکس از نظر آنها نشان پیوند شاه و ملت بود و عاقلان البته در این عکس چیزهای دیگری می دیدند.
عواملی که باعث بازتولید رژیم های استبدادی در ایران می شد آیا با انقلاب اسلامی از بین رفته است؟
در سالهای اول انقلاب اسلامی اکثریت مردم قانع شده بودند که انقلاب همه ساختارهایی را که می توانست منجر به استبداد و دیکتاتوری شود از بین برده است و من هم یک نفر از این جمع بودم. ولی الان چنین اعتقادی ندارم. امروز هم عوامل و ریشه هایی را که منجر به دیکتاتوری می شود می توان شناسایی کرد و هم مقاومت در مقابل بازگشت به این دیکتاتوری را که باید گفت مقاومت مردم میراث گرانبهای انقلاب اسلامی است. عدم سازگاری مردم با دروغ و تقلب و فساد که ما این روزها شاهد آن هستیم به خوبی حضور این میراث را نشان می دهد. همان طور که بسته شدن فضای مطبوعاتی و رسانه ای و پر شدن زندانها و کشتن بیرحمانه مردم در خیاباها که به صورت مسالمت آمیز احقاق حقوق خود را خواستارند نشان دهنده حضور ریشه های استبداد و دیکتاتوری باقیمانده از نظام شاهنشاهی است. مردم دنبال آزادی و عدالت هستند و متوجه اند که دستگیری ها و اعدام ها با اغراض سیاسی و در تعارض با قانون اساسی و قوانین رایج صورت می گیرد. آنها از رژیم شاهنشاهی نفرت دارند و در عین حال متوجه اند که با داد و ستدهای بی اهمیت و بدون رعایت مراتب قانونی ممکن است عده ای به کام مرگ فرستاده شوند. تا امام جمعه بی رحمی که همواره از تبعیض و خشونت و تقلب دفاع کرده به قوه قضاییه دستمریزاد بگوید. برای او مهم نیست که شایعات گسترده ای برا ی اعتراف گیری های غیر قانونی وجود دارد و برای او مهم نیست که این افراد ربطی به جریانات انتخابات ندارند . مهم برای او اعدام برای زهر چشم گرفتن است. او از قدرت تکوینی اثربخشی خون بیگناهان غافل است و نمی داند سیل خون شهیدان، رژیم شاه را از بین برد. مردم اعتقاد به استقلال و آزادی و جمهور اسلامی را از انقلاب دارند. همان طور که مقاومت دلیرانه ملت و رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس ناشی از همین تغییرات بنیادینی بود که انقلاب اسلامی در روحیه مردم پدید آورده بود. بیاد داشته باشیم که از جنگهای روس با ایران تا آخر دوران شاه در مراحل مختلف بخشهایی از خاک کشورمان در جنگها و بحران ها و بازی های سیاسی توسط همین شاهان از دست رفته بود و دفاع جانانه هشت ساله دفاع مقدس این مدار خطرناک و خار کننده را در هم شکست. اکنون هم در صفوف سبز مردم و مرعوب نشدن آنها و پایداریشان بر سر حقوق خودشان ادامه همان مقاومت دفاع مقدس و همان روحیه آزاد منشانه قوام آمده در سال ۵۷ را می بینیم. از سوی دیگر امروز وقتی دیده می شود که دروغ از سوی دولت و صدا و سیما و روزنامه های وابسته، سکه رایج است؛ وقتی ملت ما می بیند که عملا این نیروهای امنیتی و نظامی هستند که بر پرونده های قوه قضاییه حکم می رانند و در حقیقت این قوه قضاییه است که ضابط نیروهای امنیتی شده است، به این نتیجه می رسیم که ما در اول انقلاب زیاد خوش بین شده بودیم.
بنده امروز به شهادت رسیدن مردانی چون بهشتی و مطهری و دیگر شهدای انقلاب اسلامی را ناشی از ادامه ریشه ها ی استبداد شاهی می دانم که هنوز بطور کامل از کشور ما ریشه کن نشده بود. به همین دلیل بنده اعتقاد ندارم که انقلاب به اهداف خود رسیده است. بزرگداشت دهه فجر که هر ساله برگزار می شود در حقیقت برای هشیاری وبرای تمدید قوا جهت برخورد با باقیمانده ریشه های استبداد است. امروز مردم برای نیل به عدالت و آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود در صحنه حضور دارند و باید بدانیم که ملت ما در این راه صدها هزار شهید داده است.
انقلاب اسلامی حاصل تلاش و از خود گذشتگی عظیم ملت ماست و کمی غفلت و عقب گرد ما را به استبدادی تاریکتر از قبل از انقلاب می برد چرا که استبداد به نام دین، بدترین نوع استبداد است و به عکس آگاهی و ایستادگی بر سر میراث اصلی و آرمانهای انقلاب اسلامی مطالبه جدی آزادی و عدالت ما را از گذشته ای سیاه به آینده ای روشن عبور می دهد و باقیمانده تفاله های خود کامگی را از بین می برد و زمینه را برای زیستن در فضای آزاد توأم با احترام به تنوع و تکثر و آزادی اندیشه ها و کرامت ذاتی انسان فراهم می سازد. بنده اعتقاد دارم، آن قرائت از اسلام که مردم را خس و خاشاک و بزغاله و گوساله می نامد و مردم را قسمت قسمت می کند تا عده ای بجان عده ای دیگر بیفتند، متاثر از فرهنگ شاهنشاهی است. سزاوار بود که قوه قضاییه بجای اعدام چند جوان و نوجوان، که شایعات جدی در مورد نحوه اعتراف گیری از آنها وجود دارد، به این ریشه ها توجه می کرد.
گر چه همانطور که اشاره کردم ما کاملا از قوه قضاییه قطع امید کرده ایم و قوه قضاییه ای که فرزند فرهیخته،‌ آزادیخواه و مومن شهید بهشتی و آزایخواهان دیگر امثال او را زیر عکس پدرش در راهروهای دادسراها می نشاند،‌ خیلی از اهداف تعریف شده انقلاب دور شده است.
امروز زندانها را پاکترین فرزندان ملت پر کرده اند؛ از دانشجویان و اساتید و دیگر اقشار. مطابق فرمول های مندرس شده ای به دنبال پرونده سازی برای آنها هستند با پرونده هایی مالی یا جنسی یا جاسوسی. در حالی که منحرفان واقعی و غارتگران بیت المال در بیرون از زندان ها مشغول جولان هستند. آنها به جای آنکه دنبال جاسوسان واقعی باشند انسان های شریف و مؤمن را به جاسوسی متهم می کنند. جا دارد در اینجا بنده از همه مشاوران پاک و فداکار و فرهیخته خود که همگی دستگیر شده اند و در محبس عدالت آقایان گرفتارند دفاع نمایم و شرمندگی خود را از اینکه کنار آنها نیستم ابراز کنم. این روز ها شبی نیست که بنده به امام و شهید بهشتی و دیگر شهیدان عزیز فکر نکنم و با آنها نجوا نکنم که شما چه می خواستید و امروز ما به کجا رسیده ایم. از مشاوران خود نام نبردم تا احترام خود را به همه زندانیان سیاسی ابراز کرده باشم. ایران نام و فداکاری همه این عزیزان را حفظ خواهد کرد.
آیا از ظهور و بروز روحیه استبدادی در رفتار مسؤلان می توانید مثال بیاورید؟
نفوذ این روحیه و باقی مانده آثار رژیم مستبد تاریخی را در همه جا در کنار روحیه برآمده از آگاهی و آزادگی می توان دید. ولی شاید برترین نمونه را در به هم خوردن روابط منطقی و قانونی ارکان نظام مشاهده می کنیم. الان به طور واضحی دیده می شود که زور مجلس در مواردی که جزء وظایف آن است به دولت نمی رسد. این فقط گفته مخالفان دولت نیست. اصول گرایان منصف و آگاه از این مسئله می نالند. عدم پاسخ گویی در موارد اعلام شده دیوان محاسبات عمومی، روشن نبودن نحوه فروش نفت و شیوه های هزینه کردن آن، بی اعتنایی به برنامه چهارم و ویران کردن دستگاه برنامه ریزی برای فرار از حساب و کتاب و الخ موارد بسیار روشنی از برگشت ما حتی به ماقبل پهلوی ها است. جای دوری نرویم. چند روز پیش بعضی از رسانه ها نقل کردند که وزیری در اعتراض به سوال خبرنگاران در مورد حقوق معلمان گفته است به کسی ربط ندارد که معلمان چقدر حقوق می گیرند و چرا کم می گیرند. شما شبیه این گفته ها را از مسئولان دیگر و همچنین از نیروهای امنیتی می توانید بشنوید.
همچنین در حالی که در مجلس به دلیل جنایات بی سابقه در کهریزک گزارش داده شده است. یکی از مسئولین می گوید مسئله کهریزک بی خود بزرگ شده است. نمونه بارز دیگر این روزها نحوه ارتباط قوه قضاییه با باصطلاح ضابطین خودش است. باید دید قاضی ها فرمان می دهند و تصمیمی می گیرند یا نیروهای انتظامی و امنیتی؟ قوه قضاییه ای که در قانون اساسی به صورتی قوی بر استقلال آن تأکید شده است امروز باید دید که اختیاراتش تا چه حد است؟ تا چه مقدار شأن و منزلت آن مراعات می شود؟ به نظر من یکی از مظاهر بارز ادامه روحیه استبدادی را در مظلوم واقع شدن قوه قضاییه و مجلس می توان مشاهده کرد. آیا امروز قوه قضاییه و قوه مقننه می توانند از همه اختیاراتی که قانون اساسی برای آنها تعیین کرده است، استفاده کنند. مشابهتی که انتخابات ها هم با انتخابات آن دوره پیدا می کند یکی دیگر از این نشانه ها است. شما شیوه رای گیری مجالس اول انقلاب را با الان مقایسه کنید تا ببینید ما به جلو حرکت کرده ایم یا به گذشته؟
از مطالبات همیشگی جامعه که در شعارهای تشکل های سیاسی بازتاب داشته است عدالت اجتماعی، بویژه عدالت اقتصادی بوده است. گاهی دیده شده است که آزادی و عدالت در مقابل هم قرار داده شده اند. میتوان گرایش خاصی را در جنبش سبز تشخیص داد….
مردم در مشروطیت عدالت می خواستند و از دل عدالت، خواست آزادی هم متولد شد تا آنجا که تاریخ اندیشه بشری نشان می دهد خواست عدالت همیشه مطرح بوده است حتی بعضی از حکما و اندیشمندان عدالت را جمع همه فضیلت ها و یا مادر همه فضیلت های دیگر دانسته اند. من گمان نمی کنم که ما مجبور باشیم میان عدالت و آزادی یکی از آنها را انتخاب کنیم. بطور عینی و ملموس شما توجه کنید که خط فقر هشتصد و پنجاه هزار تومانی و وجود توأمان تورم و بیکاری، دارند درخواست آزادی را محدود می کنند.
درست در همین نقطه است که طمع سیطره و مهار خواستهای آزادی خواهانه مردم بروز و ظهور پیدا می کند. در کوچکتر شدن سفره مردم است که توزیع سیب زمینی و اقتصاد صدقه ای برای جلب آرا و خواسته های مردم مورد توجه قرار می گیرد. بررسی وضعیت موجود کشور نشان می دهد که امروز گره خوردن خواست برای عدالت بویژه عدالت اقتصادی با خواست برای آزادی سیاسی یک ضرورت است.
در سالهای قبل از انقلاب، دفاع نیروهای انقلابی و جامعه دانشگاهی از اقشار ضعیف یک اصل بود و متصف بودن به همنشینی باکارگران و حقوق بگیران و اقشار مستضعف یک افتخار بحساب می آمد. به نظر بنده از نکاتی که همه ما باید به ان توجه کنیم حمایت از منافع اقشار زحمت کش است، البته نه برای آنکه از این اقشار به صورت ابزاری استفاده شود بلکه با این قصد که سرنوشت جنبش با سرنوشت همه آحاد ملت بویژه دو قشری که تولید اقتصادی و تولید علمی دارند یعنی کارگران و معلمان ودانشگاهیان گره بخورد. بنده به دلیل آنکه مشکلات حاد سیاسی باعث شده است مشکلات اقشار پایین دست جامعه و حقوق آنان کمتر مورد توجه قرار گیرد، ناراحت هستم. وقتی معیشت مردم سامان پیدا می کند، هم ریشه های آزادی در جامعه عمیق تر می شود و هم وحدت و رشد و شکوفایی مردم بیشتر می شود.
امروز کسانی که مسئول شور بختی مردم و عقب ماندگی ملی ما هستند و کسانی که مسئول تورم و بیکاری و ویرانی اقتصاد کشور هستند، مسئول تعطیلی پروژه های بزرگ و عقب ماندگی ما از رقیبان در منطقه هستند، با تزریق مسکّن ها و سیاست های بی سر و ته ولی عوام فریبانه سعی می کننداز این وضعیت استفاده کنند. کافی است ببینید باسهام عدالت و حقوق بازنشستگان و شیوه غلط اجرای اصل ۴۴ چه بلایی به سر مملکت آورده اند. سرنوشت برنامه چهارم و بودجه سال آینده مایه نگرانی جدی است.
مخصوصا با ندانم کاری هایی که منجر به افزایش خطر تحریم ها شده است
. به هر حال باید گفت که اقشار مستضعف جامعه که دل در ارزش های اسلامی دارند بالقوه خواستار تحقق اهدافی هستند که جنبش سبز نیز بدنبال آن است. کسانی که خواستار اجماع ملی برای تغییراند باید بیشتر با اقشار تهی دست گره بخورند و از منافع آنها دفاع بکنند گذشته از آن، امروز به دلیل سرنوشت ساز بودن تصمیمات و سیاست های اقتصادی همه باید به اخبار و تحلیل های اقتصادی حساسیت نشان بدهند. این روزها حجم اخبار اقتصادی و اجتماعی درمقایسه با اخبار سیاسی بسیار اندک است و در این زمینه اطلاع رسانی کمی صورت می گیرد.
عده ای عبور از قانون اساسی را حلال مشکلات کشور می بینند. آیا به نظر شما این راه حل واقعی مسائل ماست؟
انشاالله همه ما برای اصلاح به میدان آمده ایم، نه برای انتقام گیری و یا کسب قدرت و یا ویران گری. راه حل های گذر از قانون اساسی دارای اشکالات فراوان و جدی است. اولین آنها عدم توانایی صاحبان چنین خواسته ای برای جلب نظر اکثریت ملت ماست. بدون جلب نظر این اکثریت و حتی باید بگویم، بدون ایجاد یک اجماع نباید منتظر یک تحول اساسی و معنا دار باشیم. برای همین بعضی از شعارهای معطوف به عبور از قانون اساسی موردسوء ظن مردم متدین ونهادهای سنتی است و متاسفانه باید گفت، گاهی شعارهای افراطی در این زمینه بیشتر از افراط کاری های اقتدارگرایان به جنبش آسیب می رسانند. اینکه شما مخالف خرافه گرایی و تحجر هستید یک خواست خوب و اساسی است.
ولی اینکه وسط معرکه بحث هایی به میان کشیده شود که با اعتقادات و دین و ایمان مردم ناسازگاری دارد، مشکوک است. دلیل بعدی برای ابتر بودن عبور از قانون اساسی آن است که با این راه حل، ما به پرتاب در تاریکی دعوت می شویم. اگر ما این ریسمان اتصال را که حاصل زحمات و تلاش های نسلهای گذشته ماست از دست بدهیم به قطعات ریز ریز بی خاصیت تبدیل خواهیم شد. طبیعی است که دنبال آن رویگردانی عامه مردم از این آشفتگی و حرکت در تاریکی را شاهد باشیم. کسانی که اهداف مبتنی برعبور از قانون اساسی را دنبال می کنند ممکن است امروز بلندگوهای بزرگی را در اختیار داشته باشند ولی در بطن جامعه اهداف آنها با سوء‌ظن جدی روبرو است. مخصوصا که در کنار منادیان عبور از قانون اساسی خواسته و نخواسته آنها بعضی از چهره های منفور شاهی حضور دارند که به صورت فرصت طلبانه ای کینه خود را به مردم و انقلاب به نمایش می گذارند. کسانی که تئوریسین های شاهی را در برنامه های خود علم می کنند ظاهرا یادشان رفته است که مردم حافظه بسیار خوبی دارند. بهرحال هر کس به اندازه وزن اجتماعی خود میتواند انتظار مقبولیت را داشته باشد و نه بیشتر.
شعارهایی امروز مفید است که یا بصورت مشخص به تبیین اهداف جنبش کمک کند و یا همدلی عامه مردم را در کنار نخبگان و طبقات میانه جلب کند.همه باید بدانند که ۲۲ بهمن و انقلاب اسلامی را اکثریت قاطع مردم ما متعلق به صدها هزار شهید می دانند و تاریخ و منش ملت ما با زنجیره ای از این شهدا در شهر و روستا به دیروز انقلاب متصل اند.
هفت ماه برنامه کانال های کشورهای دیگر که متأسفانه به دلیل بستن فضای رسانه ای کشور و انحراف صدا و سیما اهمیت پیدا کرده اند، اثراتی داشته اند. ولی این اثرات ضعیف تر از آن هستند که مردم از منافع ملی خود و خواسته های دینی و تاریخی شان دست بردارن، همچنانکه نباید همچون حربه ای برای اتهام و سرکوب واقعیت های جامعه مورد بهره برداری قرار گیرند. به نظر من تلاش برای سوق دادن مردم بسوی شعارهای محدود و از پیش تعیین شده ،اهانت به مردم است و باید شعارها از بطن حرکت های مردمی و بصورت خود جوش و غیر آمرانه بجوشد. همانطور که در سال ۵۷ شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی به صورت طبیعی از دل مردم جوشید.
آیا صرف تکیه بر قانون اساسی راه را برای آینده نمی بندد؟
بنده جایی گفته ام که قانون اساسی وحی منزل نیست و همانطور که سال ۶۸ یکبار تغییر پیدا کرد می توان با توجه به نیازهای فکری مردم و مطالبات مردم و تجربیات ملی گام های مهمی در جهت کارآمدسازی بیشتر آن برداشت. منتهی باید بداینم که صرف داشتن یک قانون خوب مسئله را حل نمی کند. ما باید به طرف سازو کارهایی حرکت کنیم که امکان نقض و تخطی از قانون هزینه های گزافی برای نقض کنندگان آن در هر سطح و مرتبتی داشته باشد.
به نظر بنده جمهوری اسلامی منهای قانون اساسی بی معنا است، و ما علاوه بر مراقبت جهت عدم نقض قانون اساسی،‌اجرا نشدن و یا کمتر توجه کردن به بخشهایی از قانون اساسی را هم باید نوعی نقض قانون اساسی بحساب بیاوریم. برای همین، خواست اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک خواست راهبردی است از طرف دیگر هم به همین دلیل باید به کسانی که علاقه مند به بقای جمهوری اسلامی هستند بگوییم اگر بخشهای قابل ملاحظه ای از قانون اساسی بویژه فصل سوم آن مورد بی اعتنایی قرار گیرد بطور قهری بدیل های دیگری برای نظام ظهور خواهد کرد. همه باید بدانیم، عدم رعایت حقوق اساسی مردم که در قانون اساسی آمده است و هم چنین به رسمیت نشناختن حاکمیت مردم بر سرنوشت خود به ابطال این میثاق ارزشمند ملی خواهد انجامید. به طور مثال آن کسانی که جاسوسی و تجسس را در جامعه تبدیل به یک رویه عادی کرده اند، خواسته و ناخواسته تیشه به ریشه نظام می زنند. آن کسانی که رسانه ها را محدود کرده اند و صدا و سیما را در انحصار خواسته های خود قرار داده اند، به سستی پایه های جمهوری اسلامی کمک می کنند.
در بیانیه شماره ۱۷ اشاره به نهرهایی داشتم که اگر وارد رودخانه گل آلود و طغیانی بشوند می توانند جریان آنرا بتدریج آرام و روشن گردانند. یکی از آن نهرهای روشن می تواند این باشد که رسما اعلام شود که قرار است همه به قانون اساسی برگردیم.
به عنوان سوال آخر در مورد راهپیمایی ها و تجمعات نظرتان را بیان بفرمایید
راهپیمایی و تجمعات مسالمت آمیز، حق مردم است، زنان و مردان و جوانان و میانسالان و سالخوردگان به نظر من مردم در اصل هیچ کینه ای نسبت به نیروهای انتظامی و بسیج ندارند چرا که آنها را نیز از خود می دانند. درگیری موقعی پیش می آید که این نیروها در مقابل حرکت آرام مردم قرار می گیرند از هزاران عکس و فیلم های کوتاه مردمی که درعاشورا و یا روزها ی دیگر گرفته شده می توان فیلم مستندی ساخت تا معلوم شود که درگیری ها و فضای تند دنبال آن چگونه ایجاد شده است. به هر حال انچه توصیه بنده به نیروهای انتظامی و بسیج است، مهربانی و ملاطفت با مردم است و توصیه من به طرفداران جنبش سبز آن است که تمایز خود را با بقیه مردم، چه کم و چه زیاد ،کم کنند. این نهضت از میان مردم برآمده و متعلق به مردم است. همه به شدت باید مراقب اعتقادات، مقدسات و عرف و هنجارهای جامعه باشند. اما هدف نهایی خودمان را درهیچ مرحله ای نباید از یاد ببریم و آن ساختن ایرانی پیشرفته و مستقل و آزاد و متحد است. این هدف تنها با همکاری همه زنان و مردان و همه اقشار ملت و همه اندیشه ها و سلیقه ها امکان پذیر است. جا دارد بگویم، وقتی می گوییم ایران باید همه ایرانیان داخل و خارج علاقمند به اعتلای این سرزمین و فرهنگ دیرینه و باورهای دینی، آسمانی و رحمانی آن را در نظر بیاوریم و انشاالله حرکت سبز در هیچ مرحله ای دست از روش های مسالمت آمیز و اخلاقی خود در مبارزه برای احقاق حق ملت دست برنخواهد داشت. این حرکت از انتخاب رنگ سبز رنگ اهل بیت پیامبر به عنوان اسلام رحمانی و دوستی و محبت و وحدت همیشه استفاده کرده است. جنبش سبز به کرامت ذاتی انسانی و حق تنوع عقاید و اندیشه و آزادی بیان احترام می گذارد و از همه جنبش هایی که اهداف آنها بهروزی و رشد ملت و تضمین حقوق شهروندی و آزادی های اساسی ملت ما و نیز عدالت اجتماعی است استقبال می کند و آنها را از خود جدا نمی داند.
آیا شما نماینده و سخن گویی در خارج دارید؟
در جنبش سبز هر شهروند یک رسانه است و راه سبز هیچ نماینده و سخن گویی در خارج ندارد. یکی از زیبایی های فضای سبز آن است که همه حرفهای خود را می زنند و این حرکت در یک فضای تعامل گسترش می یابد. بنده هم به عنوان یک همراه نظرات و پیشنهادات خودم را در این فضا مطرح می کنم.
گاهی در سایتها و فیس بوک و نظایر آن از شما نقل قولهایی می شود. تا چه اندازه این مطالب مورد تأیید شماست؟
مطالب بنده با امضاء و در سایتهای محدودی منعکس می شود و من وبلاگ شخصی و امثال آن ندارم. نقل قولهایی که اشاره کردید از جمله عوارض اجتناب ناپذیر فضای مجازی است و ارتباطی با من ندارد.
منبع

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

اسب تروا در میدان آزادی

سید ابراهیم نبوی
حکومت تلاش فراوانی را بخرج می دهد که روز 22 بهمن را بدون دردسرهای سبز و بدون حضور میلیونی مردم برگزار کند. با فرض این اصول که:
اول: ما بی شماریم و خودمان می دانیم که در صورت امکان حضوری عظیم در خیابان می توانیم فضا را به دست بگیریم، باید در راهپیمایی رسمی که مجوز دارد، با تعدادی فراوان حاضر شویم و در نتیجه بتوانیم حضوری درخشان را برای جنبش سبز تثبیت کنیم. این حضور در شرایط کنونی اهمیتی بسیار دارد، عزیزان ما در خطر اعدام، زندان و فشارهای سنگین هستند و اگر حضور ما عظیم باشد، حکومت چاره ای جز عقب نشینی نخواهد داشت.

دوم: ما می دانیم که بخش وسیعی از کسانی که روز 22 بهمن برای راهپیمایی می روند و حامی دولت یا حکومت هستند، بصورت سازماندهی شده و اتوبوسی در جمع حاضر شده و مطمئنا صفوف اول راهپیمایی را بخود اختصاص خواهند داد. اما آنها نیز صرفا بنا به وظیفه و تحت فشار می آیند و به همین دلیل صفوف آنان مشخص و روشن خواهد بود.

سوم: دولت مجبور است که موضع دعوت کننده داشته باشد تا تظاهرکنندگان بیشتری را به خیابان بکشاند. به همین دلیل حدس ما این است که دولت از یکی دو روز دیگر چهره مثبت می گیرد و در صدا و سیمای دروغ خود دائما تبلیغ خواهد کرد.

چهارم: دولت در هر حال، چه ما جمع بزرگی باشیم و چه خودشان در گروهی کم شمار بیایند، تلاش خواهد کرد نتیجه 9 دی را به مردم قالب کند و بگوید که میلیونها نفر به طرفداری از نظام به خیابان رفته اند، بنابراین کسی توانایی سوء استفاده از جمع ما را نخواهد داشت.

پنجم: دقت کنیم که مجموعه ای از تفکرات مخالف سبزها، از وزارت اطلاعات گرفته تا برخی جریانهای تندروی اپوزیسیون، دوست ندارند که سبزها به عنوان جریان غالب معترضین در کشور حضور یابند.
ششم: اگر جمع معترضان سبزپوش، در تمام شهرهای کشور، و ایرانیان در تمام شهرهای جهان، به خیابان بیایند، دولت نمی تواند براحتی جمعیت حاضرین را مال خود کند، به همین دلیل وسعت حضور در همه جا لازم و ضروری است.

با فرضیات فوق، پیشنهاد می کنم مدلی فرض کنیم مانند جنگ تروا. یعنی در ساعت مناسب به محلهای برگزاری مراسم برویم، و بدون اینکه ماهیت خود را آشکار کنیم، تا یک زمان مشخص، مثلا تا لحظه آغاز سخنرانی سخنران اصلی مراسم، از نشانه های سبز استفاده نکنیم و سپس به یکباره همه نشانه های سبز را بر پیشانی و سر و دست بنشانیم. در این حال سبزها می توانند بسرعت همدیگر را یافته و کنترل مراسم و شعارها را در دست بگیرند. موارد زیر را به عنوان نکات احتیاطی پیشنهاد می کنم:

1) نشانه های سبز، مانند سربند، مچ بند، روسری، پلاکارد، تصویر شهدا، تصویر رهبران جنبش، یا هر وسیله تبلیغاتی دیگری را در لباس خود، که زمستانی و احتمالا جادار است پنهان کنیم، در مورد خانمهای چادری این امکان بیشتر فراهم است. با توجه به اینکه توصیه می شود نشانه های خود را پس از پایان مراسم دور بیاندازید، سعی کنید از نشانه های دم دست، مثل تکه پارچه یا عکس های چاپ شده استفاده کنید.

2) اگر ته ریش دارید لازم نیست آن را اصلاح کنید و در این چند روز کوتاهش کنید، و اگر قرار است با مانتو و روسری بروید سعی کنید کمترین توجه را جلب کنید، مانتوروسری عادی و چادرمشکی و لباس معمول بهترین حالت است، قبل از راه افتادن در آینه نگاه کنید و سعی کنید به نظر یک حزب اللهی معمولی برسید که می خواهد برای راهپیمایی دهه فجر برود. یادتان باشد که مهم ترین موضوع تشکیل جمعیت عظیم است، بعد از تشکیل جمعیت عظیم همه چیز حل است، در آن حالت نیز علاوه بر استفاده از ماسک، از نشانه های سبز هم استفاده کنید.

3) دادن شعارهای تند در جمع عظیم مشکلی را حل نمی کند، آنچه مهم است تکرار نکردن شعارهای متمرکز دولتی، یا تغییر دادن شعارها( مرگ بر روسیه به جای مرگ بر آمریکا، مرگ بر دیکتاتور به جای مرگ بر منافق) یا دادن شعارهای واحد است، به همین دلیل آمادگی احتمالی و داشتن شعار جایگزین موثر و مفید است، مثل راهپیمایی روز قدس.

4) جز روابط خانوادگی و قرارهای خانوادگی هیچ قراری که نشانه تشکیلاتی بودن رفتار است از خودمان نباید بروز بدهیم. اصولا وقتی ما می دانیم باید چه کاری بکنیم، هیچ نیازی به سازماندهی نداریم. سازماندهی در شرایط پلیسی ممکن است فقط یک نقطه ضعف باشد تا یک نقطه قوت، مهم ترین نیاز ما هشیاری فردی است.

5) از پلاکاردهای دست ساز استفاده کنیم و در صورت امکان در هنگام راهپیمایی شعارنویسی کنیم. البته این کار باید در حالتی صورت بگیرد که همگان با ما همراهی کنند. یادتان باشد که نیروهای امنیتی در وسط جمعیت حضور دارند و در صورتی که بخواهید جمعیت را رهبری کنید، شما را شناسایی و دستگیر می کنند.

6) پس از پایان راهپیمایی، حتی در صورت مواجهه با یک راهپیمایی بسیار عظیم و هیجانزده شدن، ابتدا نشانه های سبز را از خود دور کنید و بعد از مسیر عادی و بدون جلب توجه دیگران بسرعت به خانه برگردید. اگر از جمعیت عکس گرفتید، در هنگام برگشت سعی کنید عکس نگیرید تا توجه بیشتر را جلب نکنید.

7) از هر گونه ماجراجویی پرهیز کنید، اگر عکاس و فیلمبردار خوبی هستید، لزومی ندارد نشانه سبز داشته باشید، اگر آدم سرشناسی هستید، سعی کنید کاملا معمولی باشید و اگر سابقه حضور در راهپیمایی قبلی دارید، مواظب باشید تا شناسایی نشوید. مهم ترین مساله رفتار غیر متعارف است. براساس یک قانون قدیمی کسی که مبارزه غیرعلنی می کند، مبارزه علنی نباید بکند، به همین دلیل نکات احتیاطی را رعایت کنید.

8) مهم ترین مساله این است که خودتان را بدون جلب هیچ توجهی به مرکز اصلی جمعیت برسانید، در آنجا هم سعی کنید که تشخیص بدهید چه کسانی از سبزها هستند و همراه با شما. یک آغاز غیرقابل شناسایی می تواند یک آغاز توفانی باشد، مثلا به محض اینکه سخنران اولین جمله را آغاز کرد، همه با هم و زیر لب " هیس" بگوئید، و بعد از وزن صدای همراهان تشخیص بدهید دور و برتان چه خبر است، سپس می توانید نشانه های سبز را هوا کنید. یادمان باشد که ما بی شماریم، ما در همه کشور اکثریت مردم هستیم و ما برای به دست آوردن حق مان دست به یک جنبش مسالمت آمیز زده ایم.

9) به فرضیه شورش فکر نکنید، شما فقط برای نشان دادن یک حضور گسترده و عظیم و سبز که باعث به هم ریختن نطق سخنران و پرت شدن حواس او بشود، به خیابان می روید. شما نه می خواهید تلویزیون را بگیرید، نه قصد دارید شهر را تسخیر کنید، شما فقط برای نشان دادن یک حضور گسترده به خیابان می روید. به همین دلیل حتی در صورتی که احساس کردید، همه چیز رو به یک انقلاب حرکت می کند، هیجان زده نشوید.

10) شما فقط از زمان آغاز سخنرانی تا پایان آن می توانید سبز باشید، قبل و بعد از آن شما یک شهروند معمولی هستید که برای بزرگداشت انقلاب به خیابان رفته اید. در جیب تان هیچ چیز مشکوکی نگذارید، و بدون دلیل ماجراجویی نکنید و سالم به خانه برگردید.

11) کار اصلی ما جنگ روانی است نه جنگ خیابانی، ما باید اثبات کنیم اکثریت با ماست و رای ما را دزدیده اند( در تظاهرات ظاهر و حاضر شویم) و بعد از تظاهرات عکس و خبر و نوشته های مان را برای دیگران و بخصوص رسانه های مستقل بفرستیم.ما وارد جنگی بزرگ برای رسیدن به آزادی شده ایم، مردم در این جنگ پناه ما هستند، مردم ما هستیم، بهترین راه برای جدال با لباس شخصی هایی که خودشان را به هزار چهره درمی آورند این است که چهره از آنان نهان کنیم. مثل مه بیائیم، مثل نسیم بیائیم و ناگاه مثل توفان همه جا را در اختیار بگیریم، توفانی سبز. (منبع)

۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

تکرار دوباره ی تاریخ

دبیر تاریخ که می آید توی دفتر با لبخندی بر لب می گوید:«انگار تاریخ دوباره و مو به مو دارد تکرار می شود»!کتابش را باز می کند و رو به ما می گوید:«گوش کنید».از روی کتاب برایمان می خواند:«شدید ترین برخوردها میان مبارزان ونیروهای امنیتی ، از سال های 1350 به بعد صورت گرفت. ساواک دست به وحشیانه ترین شیوه های شکنجه و دستگیری مبارزان زد .اعدام مبارزان به صورت امری روزمره در آمده بود.از انقلابیون،زیر شکنجه های ساواک به شهادت می رسیدند।زندانی و تبعید کردن هر یک از روحانیو ن ،دانشمندان،استادان دانشگاه،سخنوران و نویسندگان ،اثر تبلیغی منفی شدیدی برای رژیم پهلوی داشت.*
15 خرداد:با حرکت روحانیون به سمت حرم،درگیری و صدای رگبار مسلسل شدت یافت ، با محاصره ی تظاهرکنندگان آنها را همچون برگ پاییزی به زمین ریختند. تنها در یک کوچه 32 نفر شهید و مجروح شدند.اجساد شهدا در کامیون های نظامی به مکان نا معلومی حمل شد.در تهران بازار تعطیل شد. مردم به سوی خیابان ها سرازیر شدند. دانشجویان دانشگاه تهران با شنیدن خبر دستگیری امام خمینی بلافاصله کلاس ها را تعطیل کردند و با شعار مرگ بر دیکتاتور خواستار آزادی امام خمینی شدند...اسدالله علم نخست وزیر درباره کشتار مردم در 15 خرداد اعتراف می کندکه شاه نه تنها دستور تیر اندازی داد بلکه از قتل عام مردم پشتیبانی کرد.شاه بعد ها اعلام کرد که از بابت دستور تیراندازی در واقعه 15 خرداد ابدا متاسف نیست.نبود برنامه برای تظاهرات و خود جوش بودن حرکت اعتراض آمیز مردم (بدون سازماندهی)باعث شد تا دولت امکان سرکوب تظاهر کنندگان را بیابد. به گفته ی ارتشبد فردوست آن روز اگر تظاهر کنندگان تظاهرات خود را ادامه می دادند شاه قطعا از کشور می گریخت**
حمله به فیضیه :با نزدیک شدن نوروز 1342 امام خمینی در اعتراض به سیاست های رژیم پهلوی اعلام عزای عمومی کرد،دیگر مراجع و علما نیز از او پیروی کردند। دوم فروردین ماه در جریان برگزاری مراسم عزاداری شهادت امام صادق(ع)نیروهای ساواک و کماندوهای شاه در لباس غیر نظامی به سوی مدرسه ی فیضیه ی قم حمله کردند।عده ای از روحانیان را به شهادت رساندندو یا زخمی کردند।آنان درهای حجره ها را شکستند و قرآنها و کتاب ها را پاره کردند و به بیرون ریختند، حتی به مجروحان بستری شده ی این ماجرا در بیمارستان قم نیز حمله بردند و آنها را در بیمارستان دستگیر کردند...هدف رژیم از یورش به فیضیه ایجاد رعب و وحشت بود،امام خمینی در اعلامیه ای اظهار داشت:« ناراحت نشوید،مضطرب نگردید.ترس و هراس را از خود دور کنید.دستگاه حاکم با ارتکاب این جنایت خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. ما پیرزو شدیم.ما از خدا خواستیم این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.».امام خمینی با اعلامیه ی معروف خود که در آن شاه دوستی را با غارتگری،جنایت و تجاوز به احکام اسلامی مساوی دانست و به نام ملت،نخست وزیر را استیضاح کرد.***
*تاریخ معاصر ایران،سال سوم متوسطه ص 149مولفان: علی اکبر ولایتی،جلیل عرفان منش،یعقوب توکلی و غلام رضا میرزایی
** همان منبع ص 135
***همان منبع ص 133
ماه های گذشته را سریع در ذهن خود مرور کنید، کدام یک از صفحات تاریخ که به اختصار برایتان شاهد مثال بود در ذهنتان دوباره تجسم یافت؟ فقط کافی است نام برخی مکان ها ، آدمها و روزها را تغییر دهید।آیا این تصدیق این حقیقت نیست که روزگار، تاریخ را دوباره و چند باره تکرار می کند؟
پ।ن: بی صبرانه منتظریم تا 22/11/88را سبز کنیم.

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

پرچم ایران شبیه پرچم روسیه شد!

ترس کودتاچیان از رنگ سبز! پرچم ایران شبیه پرچم روسیه شد!آبی سفید قرمز


جلسه تودیع و معارفه ی مدیر عامل خبرگزاری ایرنا

لینک مرتبط:آقای دکتر شما ایرانی هستید؟خواستید سبزش نمایان نشود یا در کل مملکت رنگ سبز کم آوردیم؟ اینکه بدتر شد دکتر! چقدر شبیه پرچم روس ها شد دکتر؟! آقای دکتر اولین نقاشی که منو و هم سن و سالانم در دوره نخست وزیری مهندس موسوی زیر بمباران صدام , یاد گرفتیم , نقش پرچم و نقشه ی قشنگ ایرانمان بود که در ان خلیج , فارس بود و پرچممان هم سبز و سپید و سرخ .آقای دکتر در آن روزهای سخت که میهن پرستی را با آن نقاشی ها به ما یاد میدادند شما چه نقش و نقشه ای می کشیدید که امروز رنگ پرچم مملکتمان را فراموش کرده اید؟
این پرچم درست به همان اندازه که سرخ و سپید است , سبز است.سال هاست که سبز است.سال ها قبل از آنکه نطفه ی پوپولیسم بسته شود.
بیا یک بار خیال ما وخودت را راحت کن وطرح ساماندهی رنگ سبز (سبز زدایی) در کل ایران را لایحه ای کن و بده به دست امثال حمید رسایی در مجلس اصولگرایان !! که برای تصویبش سر و دست بشکنند و موقع تصویبش چنان الله اکبر بگویند که بچه های جنگ , لحظه آزادسازی خرمشهر این چنین الله اکبر نگفتند!!
با پرچم بازی نکن دکتر , این یکی تابلو خلیج ع رب ی نیست و شوخی شوخی کار دستت می دهد.این سه رنگ سبز و سپید و سرخ , کفن یک میلیون شهید جنگ است.سه رنگ هزارساله ای است که سالیان سال است بر پرچم بلادیده ما نشسته , پرچم مقدسی که روزگاری روی مزار مهدی باکری و همرزمانش کشیده شده بود و حالا بازیچه ی پادوهای شما شده برای کسب مقام های بهتر…
پ।ن: 22بهمن سبز را به خاطر داشته......رفتنی است.

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

پینک سولوشن








پ ن:آشنایی بیشتر با .....خور سابق و تواب فعلی
سایت موسوم به خبرنامه دانشجویان ایران با تمجید از یك جوان سیگاری با ظاهری خاص، به مصاحبه با او پرداخته است. وی كه در راهپیمایی چندی پیش تابلویی با مضمون "موسوی ... خوردیم بهت را دادیم" در دست گرفته و در سایتهای اینترنتی به عنوان مزدبگیر مراسمهای مختلف مطرح شده، به تبیین ویژگیهای مثبت احمدی نژاد و تقبیح ستاد موسوی پرداخته است.
سایت مذكور می نویسد: پس از اهانت ها و حرمت شكنی های مداوم جریان مدعی تقلب در انتخابات نقاب ها یكی پس از دیگری كنار رفت و شعارهای پر زرق و برق رنگ باخت؛ حماسه نهم دی و كاهش غبار فتنه از صحنه سیاسی كشور باعث شد تا بار دیگر منطق جایگزین احساسات شود و فضا برای تصمیم گیری های عقلانی مهیا.9 دی ماه 88 بعد از آنكه غبار های فتنه خوابید گروه گروه مردم ایران برای دفاع از حریم امن ائمه اطهار(ع) از همه رنگ به خیابان ها آمدند و شعار "حسین حسین" واقعی سر دادند.انتخابات تمام شد ولی داغ تهمت های ناروا هنوز باقی است، برخی ها این داغ را از روزی احساس كردند كه سبز علوی را روی شعارهای اموی سوار دیدند برخی امروز كه كارشان به آتش زدن بیرق حسین(ع) رسیده است.
رضائیان با اشاره به فضای نامتعارف ستاد نیاوران از اولین تناقضات ایجاد شده در خودش گفت و افزود: همه چیز آنجا روبراه بود، روابط دختر و پسر كه خیلی آزاد بود। در ستاد همه به اسم كوچك خطاب می شدند. فضا یه طوری بود كه آنجا برای هر چیزی مهیا بود![خبرنامه دانشجویان ایران از بیان مصادیق نامتعارف در شرع، كه در ستاد نیاوران عرف بوده است، معذور است]عضو ستاد موسوی با اشاره به این كه كسانی كه دم از التزام به امام می زنند باید التزام رفتاری یا لااقل علاقه و احساس علقه به امام را هم داشته باشند، تصریح كرد: در شب رحلت امام خمینی این تناقضات بیشتر شد؛ آنها با اینكه شعار می دادند «رای ما یك كلام، نخست وزیر امام» در شب رحلت امام دست به اعمالی زدند كه نادرست بود، رقصیدن در شب رحلت امام معنی نداشت یا ... [برخی توضیحات آقای رضاییان قابل نشر نیست] اما فضا به قدری احساسی بود كه مجالی برای تصمیم گیری عقلانی وجود نداشت.وی در پاسخ به این سوال كه چرای لیدرها و گردانندگان ستاد واكنشی در قبال این مسائل نشان نمی دادند، گفت: واكنش مجید (لیدر و رئیس ستاد نیاوران) و استدلال وی برای من جالب بود! مجید در جلسه گفت: "ببینید، من از همه كارهای شما خبر دارم، اما اگر بچه های اون طرفی از این جریانات خبر دار بشوند، این جور كارهای شما سوژه تبلیغاتی علیه ما می شود" یعنی خدا شاهده یك بار نگفت كارهای شما اشتباهه؛ فقط به این فكر بود كه لو رفتن این ماجراها و داستان های این شكلی در انتخابات به نفع جریان سبز نیست و از این می ترسید تا این موضوع سوژه ای بشود تا جریان رقیب بگوید كه اینها ضد دین هستند. ببینید یعنی تنها نگرانی او این بود كه جریان رقیب بگوید شما ضد دین هستید. در آن محیط اعتقاد به دین یك حرف بی معنی و چرت بود؛ در جمع 40 نفری كه در ستاد بودند فقط 3 نفر نماز می خواندند.رضائیان در خصوص زمینه سازی برای پذیرش تقلب، افزود: بحث تقلب از قبل از انتخابات مطرح بود و ستاد توصیه می كرد كه حتما در مدارس رای بدهید نه مساجد؛ با خودكار خودتون رای را بنویسید چون می گفتند كه رای ها را عوض می كنند؛ در واقع این زمینه ها چیده می شد تا ما بعد از انتخابات تقلب را باور كنیم!......ادامه

******************

زنگ در را که زدند پرسیدم :«بله؟» دختری جوان گفت از طرف ناجا آمده .بروم پایین.اولش کمی خیالاتی شدم. نکند عکسی اسمی چیزی ازمان درز کرده. خودم را دلداری دادم من که خلافی نکردم.. گفتم شاید آمده اند از عملکرد پلیس سوال و جواب کنند. یک جور نظرسنجی مثلا.خودم را آماده کرده بودم رک و راست ازشان گله کنم که دیدم جلو ی در هستم و دختر جوانی روبرویم ایستاده.(فکر کنم اسم شرکتشان ناژه،ناژا یک همچین چیزی بود.)سلام کرد و توضیح داد برای معرفی یک محصول بهداشتی فوق العاده ،مزاحمم شده. یک سی دی داد دستم و یک نمونه از محصولشان را که اندازه ی سماق های کبابی بود(به این کوچیکی) .تلفنم را هم یادداشت کرد.ظهر سی دی را دیدم. محصولشان یک ژل پاک کننده ی چند منظوره بود که در حد معجزه همه چیز را تمیز می کرد به اسم پینک سولوشن.فیلم دوبله شده بود که در آن به جای استفاده از شیشه پاک کن،گاز پاک کن،جرم گیر....فقط از این محصول استفاده می شد.। اسپری هم داشت।فردایش دخترک تلفن پشت تلفن که از محصولمان میخواهید یا نه؟ پرسیدم من این چیزی را که شما معرفی کرده اید در بازار روز دیده ام. قیمتش چند است ؟شما چند می دهید؟ گفت:«قیمتش رو نمی دونم ما شرکتی هستیم. خودمون توزیع کننده ایم اگه ژل و اسپر ی رو بخواهید دوتاش هفت تومنه شما شش تومن بدید.» قبول کردم .نشانی را گرفت وفردا برایم هر دو را فرستاد. ژلش از آن چه که تبلیغ کرده بودند و دیده بودم خیلی کوچکتر بود. هیچ کدامشان هم قیمت نداشتند. نشان به این نشان که فهمیدم هر دوتایش را می توانستم با 4300 تومن از بازار روز بی دردسر تر بخرم اما شش تومان بابتش پیاده شدم.قبل تر ها هم یک نفر تلفنی مخم را زد که ازفلان موسسه ی نشر کتاب هستیم اگر شما بچه دارید برایتان کتاب روان شناسی بفرستیم. با هزینه ی ارسال می شود فلان.کتاب را که آوردند یک چیز به درد نخور بود از همان هایی که به درد گذاشتن زیر پایه ی میز می خورند.
******************
برای نشان دادن چند باره ی اتحاد و جمعیت بزرگمان آهنگ ای ایران را به عنوان زنگ موبایل انتخاب می کنیم .فراخوان جنبش سبز برای استفاده از سرود ای ایران به عنوان زنگ موبایل مشترک ।
ماهور جان نمی دونم مشکلت تو ارسال نظر چیه؟

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

در صدا و سیما چه می گذرد؟

خیلی سخت است که در جایی مشغول باشی که این روزها نوک بیشتر انتقادات به سویش دراز است। کارمندان صدا و سیما روزهای تلخی را سپری می کنند اما استخوان در گلو دارند و چاره ای ندارند جز تحمل نیش و کنایه ها।آنچه در ادامه می خوانید گفتگوی «روز» با چند نفر از کارکنان سازمان صدا و سیماست و انچه این روزها در این مجموعه ملی می گذرد:
حوادث پس ازانتخابات 22 خرداد برای اهالی رسانه، بیکاری، تهدید، زندان و احکام سنگین حبس و شلاق و تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی و سیاسی را به ارمغان آورد اما آن سو تر، در اردوگاه حکومت، فضای کاری اهالی رسانه ای که قرارست ملی باشد، چگونه است؟ انتخابات مخدوش 22 خرداد و حوادث پس از آن برای خبرنگاران و کارکنان صدا و سیمای جمهوری اسلامی چه ارمغانی داشته است و آنها در چه فضایی به کار اطلاع رسانی مشغول اند؟ “روز” در گفتگو با برخی از خبرنگاران و کارمندان رسمی صدا و سیما به بررسی این موضوع پرداخته است.
[به دلایل امنیتی انتشار اسامی مصاحبه شوندگان مقدور نیست.]
بعد از وقایع خونین خرداد و تیر 88، تجمعاتی در مقابل سازمان صدا و سیما شکل گرفت و حتی برخی زمزمه ها در مورد احتمال تسخیر صدا و سیما توسط مردم به گوش رسید. اما با وجود این تجمعات و شعار هایی که علیه صدا و سیمای جمهوری اسلامی سر داده می شد، خبرنگاران و کارمندان صدا و سیما به کار معمول خود مشغول بودند:وارونه نشان دادن وقایع ایران. این در حالیست که براساس گزارش خبرنگاران “روز” و براساس گفتگوهای مختلفی که با کارکنان رده های مختلف صدا و سیما صورت گرفته، بدنه این سازمان با جنبش مردمی همراه هستند اما در فضای امنیتی حاکم بر این سازمان امکان اظهار نظر یا اعتراض ندارند.
اعدام رسانه ای
یکی از کارشناسان ارشد صدا و سیما که در برنامه های بسیاری حضوری چشمگیر دارد، در گفتگو با “روز” با تاکید بر اینکه صدا و سیما را نمی توان رسانه ای یکدست تلقی کرد، می گوید: در این سازمان هر کس بنا به افرادی که از وی حمایت می کند می تواند خروجی های متفاوتی داشته باشد به عنوان نمونه شبکه سوم سیما به دلیل حضور فردی همچون علی اصغر پورمحمدی با قدرت لابی بالا می تواند با جسارت بیشتری به مباحث روز بپردازد و یا حتی در مواردی همچون برنامه “رو به فردا” صدای منتقدین رامنعکس کند؛ هر چند این برنامه صوری و برای کاهش التهاب جامعه تا 22 بهمن است.
وی با اشاره به فشارهایی که به عوامل صدا و سیما وارد می شود، می افزاید: در واقع همه به نوعی قربانی سیستم هستند و در نهایت اگر مشکلی پیش بیاید به عنوان صف اول، اعدام رسانه ای می شوند که یا اخراج است یا تغییر محل کار؛ در سایر شبکه های سیما هم شرایط بسته تر است برای همین تلاشی برای خلاقیت هم نیست؛ به نوعی گذراندن زمان با سطحی ترین اخبار.
به گفته این کارشناس صدا و سیما، افراد در سیستمی که به آن اعتقاد ندارند، مشغول به کار می شوند و به عنوان یک شغل، از اندیشه خود در ساعت کاری دست می کشند، در حالیکه مخالف هستند.
وی توضیح میدهد: به مرور این فضا در کل سازمان جا افتاده است و مبانی فقه که از آن با عنوان “تقیه” یاد می شود برای کارمندان سازمان بستر روانی رامهیا کرده است.
وی در پاسخ به این سئوال که برخی شنیده ها حاکی از این است که در مقطع کنونی سیاست های صدا و سیما از سوی مدیران این سازمان ریخته نمی شود بلکه دستگاه های امنیتی و سپاه هستند که برنامه ریزی میکنند، می گوید: سئوال جالبی است اما سپاه کیست؟ نهاد امنیتی کیست؟ همه خودشان هستند، همه دوست و رفیق هستند، تعامل دوستانه برقرار است، همه یک جوری فامیل هستند و لزومی ندارد سپاه خط و نشانی بکشد یا فردی چیزی بگوید، چون در جلسات خانوادگی یا کاری دور هم هستند.
فضای امنیتی
یکی از خبرنگاران باسابقه صدا و سیما اما از حاکم شدن فضای به شدت امنیتی بر این سازمان سخن گفته است.
وی در گفتگو با “روز” با بیان اینکه همه از هم می ترسد و به شدت نگران و ملتهب هستند، فضا را چنین ترسیم می کند: اما همین بچه ها با مردم هستند و من به عنوان نمونه، در مراسم خاکسپاری آیت الله منتظری، تعدادی از بچه ها را دیدم که میان مردم و با مردم بودند و شب و یا روز بعد در رادیو یا تلویزیون برنامه داشتند. این یعنی چی؟ یعنی بدنه سازمان با جنبش سبز است اما اینجا در صدا و سیما فکر کردن بی معنی است؛ باید برده باشی؛ جای تو فکر کنند و فکر هم فقط در چارچوب مشخصی که دیکته می شود می توانی بکنی.
وی می افزاید: طبق گزارش خود سازمان، بیش از نیمی از خبرنگاران و کارکنان صدا و سیما، به جناح چپ نزدیک هستند ولی گلوگاه های رسانه طی 30 ساله گذشته با هوشیاری جوری برنامه ریزی شده که افراد مشخصی امکان طرح بحث داشته باشند و چند کانال نظارتی، همزمان همه چیز راکنترل کند و کلا فقط یک صدا شنیده شود هر چند که اعتراضات تندی در خفا وجود دارد و در حال شکل گیری است.
وی همچنین با اشاره به تدارکات گسترده حراست صدا و سیما و نهادهای نظامی در صورت حمله مردم به این سازمان می گوید: مردم فقط بار اول شانس داشتند که صدا و سیما را از دست حکومت خارج کنند دیگر نمی توانند؛ مانند مراکز هسته ای که در یک جا نیست اینجا هم پراکنده است اگر مردم بتوانند یک پادگان بگیرند می توانند صدا و سیما را بگیرند اکنون سازمان به لحاظ امنیتی در حد ریاست جمهوری است. یعنی دفعه اول ممکن بود غافلگیر شوند و مردم موفق شوند اما حالا آمادگی پیدا کردند در حالیکه بار اول نیروی نظامی وجود نداشت و برنامه ای برای حفظ سازمان نبود اما اکنون نیروهای نظامی از سازمان حراست میکنند.
مانور در صدا و سیما
اما یکی دیگر از خبرنگاران صدا و سیما که در بخش خبر سیاسی این سازمان مشغول به کار است، در گفتگو با “روز” از فضای حاکم بر بخش خبر و سایر بخش های صدا و سیما در روز 22 خرداد و پس از آن سخن گفته است.
وی با اشاره به اعلام احمدی نژاد به عنوان برنده انتخابات گفت: من در راه رفتن به سازمان بودم که خبر را شنیدم اما باور نکردم؛ وقتی وارد سازمان و بعد بخش خودمان شدم بهت و حیرت را در چهره بچه ها هم می دیدم. برخی از بچه ها می گفتند کودتا شده اما برخی دیگر معتقد بودند عوام فریبی احمدی نژاد در روستاها نتیجه داده. شاید باور نکنید آن روز و آن ساعات محدود آخرین باری بود که بین بچه ها در این مورد صحبت شد. بچه ها واقعا باور نمیکردند؛ همه منتظر بودند خبر پیروزی میرحسین موسوی را اعلام کنند که همه چیر عوض شد.بعد از آن چنان جوی در سازمان درست کرده اند که بچه ها دیگر حتی نظر یا عقیده خود را نیز نمی توانند بیان کنند. آن روز، آخرین اظهار نظر بچه ها درباره انتخابات به صورت علنی بود.
این خبرنگار سیاسی با اشاره به سختی شرایط کار در صدا و سیما افزود: شرایط ما حتی از مردم نیز سخت تر است چون داریم کاری را می کنیم که اعتقادی بدان نداریم. خیلی از ما روزها در کنار مردم در تجمعات شرکت میکنیم هر چند خیلی تلاش میکنیم چهره ما شناخته نشود اما در سازمان اخبار دروغ را ادیت میکنیم و روی آنتن می فرستیم. خود من یک روز در تجمع به شدت از لباس شخصی ها کتک خوردم و شب از پدرم سیلی خوردم که می گفت شرفت را نفروش و اینقدر خبر دروغ نده!
وی ادامه داد: کوچکترین اعتراضی در صدا و سیما، یعنی عقب افتادگی کرایه خانه و… واقعا شرایط بسیار دشواری است ضمن اینکه فقط بحث مالی نیست و کوچکترین اعتراضی، تو را به دست نیروهای امنیتی می سپارد لذا ناچار هستی کار کنی و صدایت در نیاید.
این خبرنگار صدا و سیما به شب مناظره کواکبیان و زاکانی در شبکه العالم اشاره می کند و می گوید: یکی از خبرنگاران این شبکه به کواکبیان گفته بود که«از فرصت استفاده کن و حرف مردم را بزن و وقت را با صحبت های پوچ احمدی نژاد یا تجمع مسخره حکومتی هدر نده» اما فقط همین حرف باعث شد این خبرنگار به مدت 4 روز ناپدید باشد و بعد از 4 روز نیز حاضر به گفتن انچه بر سرش آمده نشود.
وی با اشاره به وارد کردن نیروهای جدید بعد از انتخابات 22 خرداد به سازمان صدا و سیما می افزاید: خیلی از این نیروها اصلا تجربه یا تحصیلات آکادمیک کاری ندارند؛معلوم نیست چطوری اینها را آورده اند؛برای همین فضای بسیار بدی حاکم است و بچه ها حتی با همکاران خود نیز درباره هیچ مساله ای صحبت نمی کنند.
این خبرنگار افزود: سیاست های صدا و سیما را اکنون ضرغامی و مدیران سازمان مشخص نمی کنند؛ به طور مثال در روز عاشورا یک فیلم 15 دقیقه ای از سوی سپاه برای ما آمد و گفته شد که باید این فیلم را پخش کنیم.
وی در همین زمینه به مانوری اشاره کرد که از سوی صدا و سیما برگزار شده است و گفت: هفته گذشته یکسری از کارمندان خاص را ساعت 8 صبح جمع کردند و به جایی بردند بعد مشخص شد که یک سیستمی در جای دیگری درست کرده اند و این نیروها را برای سنجش آمادگی آنها و همچنین تاسیسات تازه تاسیس برده بودند.
به گفته این خبرنگار صدا و سیما، تاسیسات تازه تاسیس، به قصد مقابله با حمله احتمالی مردم به سازمان صدا و سیما و برگزاری تجمعاتی در مقابل این سازمان، ایجاد شده است.
این خبرنگار با اشاره به افزایش احضار همکارانش به حراست سازمان گفت: با کوچکترین اعتراض یا اظهارنظری، به حراست احضار و مورد تهدید قرار میگیرند؛ برخی از بچه ها نیز به واحد های دیگر فرستاده می شوند. یادم هست بعد ازانتشار فیلم کشته شدن ندا، بچه ها به شدت شوکه شده بودند و برخی اظهارنظرهایی کردند که همین باعث شد به حراست احضار شوند. بعد که آن داستان ها را ساختند و قرار شد از تلویزیون اعلام کنیم خیلی از بچه ها طاقت نیاوردند؛ هر کسی به بهانه ای از زیر خواندن آن اراجیف در می رفت؛ در نهایت قرعه کشی شد و قرعه به نام یکی افتاد.
این خبرنگار بااشاره به کشته شدن فرزند یکی از مجریان با سابقه صدا و سیما در روز عاشورا، گفت: این روزها در صدا و سیما بچه ها به هم به طعنه می گویند: حرف نزنید؛ کارتان را بکنید قبل از اینکه از رویتان رد شوند.
به گفته او، فرزند مجری صدا و سیما که در روز عاشورا شهید شد، از صدا برداران سازمان صدا و سیما بود. او توضیح می دهد: این جوان 25 ساله کادر رسمی سازمان نبود اما با سازمان کار میکرد.
فرشته قاضی منبع

اختصاصی جرس / جزئیاتی از ترور دکتر علیمحمدی

تهدید خانواده و تفتیش منزل و ضبط مدارک این استاد دانشگاه توسط وزارت اطلاعات
جنبش راه سبز (جرس): ماموران وزارت اطلاعات ، یک روز قبل از ترور استاد علیمحمدی، به خانه این استاد دانشگاه رفته و كليه اسناد و جزوات ايشان را ضبط کرده بودند.
به گزارش خبرنگار جرس، تفتیش منزل دکتر علیمحمدی ، درست یک روز قبل از ترور وی و در حالی صورت می گرفت که دكتر عليمحمدي از دو هفته قبل از آن از کليه همكاريهايش با مراكز حساس هسته اي استعفا کرده بود.
پس از ترور این استاد دانشگاه نیز؛ خانواده او از سوی وزارت اطلاعات نسبت به عدم افشای تفتیش منزل این استاد دانشگاه و ضبط مدارک و اسناد او تهدید شده اند.
گزارش خبرنگار جرس حاکیست، حضور ماموران اطلاعات در صحنه ترور و جمع كردن جنازه دكتر پس از وقوع انفجار و همچنین حضور ماموران اطلاعات در مراسم ختم دکتر علیمحمدی بسیار چشمگیر بود.
دکتر مسعود علیمحمدی ، استاد دانشگاه و از هواداران جنبش سبز بود که صبح روز 22 دی ماه بر اثر انفجار یک بمب هدایت شونده در مقابل خانه خود در شمال تهران کشته شد.


۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

روایت جدید «علی کوچولو»

--





--
شعر علی کوچولو را بسیاری از جوان‌ترها از دهه ۶۰ به یاد دارند، از برنامه کودکان، پسری که پدرش به جبهه رفته بود...حالای روایت جدیدش منتشر شده که نمی‌دانیم اثر کیست، ولی از ما خواسته شده این پیام را گسترش دهیم...
علی کوچولو، دیگه کوچیک نیست / سرِ راهشه یه تابلوی ایست / یه دانشجوی ستاره داره / دست از رؤیاهاش برنمی داره / باباش تو زندونه / علی با مردم تو میدونه / یه سرودو می خونه / سر اومد زمستونه/ پیرهنش غرقِ خونه...

از اين جا دانلود کنيد

اگر فیلتر بود از این جا دانلود کنید

این فرمت به راحتی روی همه موبایل ها اجرا می شود । این کمترین کاریه که می تونیم انجام بدیم । یادتون باشه بیست و دو بهمن سبز نزدیکه




۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

ادب از که آموختی؟

یک بار یک نفر* گاله اش را باز کرده بود و گفته بود:«در ایران آزادی نزدیک به مطلق داریم، هر نوع اظهار نظرو انتقاد سیاسی در ایران آزاد است. »
وبلاگ قبلی ام را خیلی دوست داشتم،تازگیها می بینم آب گرفته اند رویش خیس شده !(فیل।تر)।من مرده ی تعریف آزادی مطلقت هستم ،خوش تیپ !
******************
همکاری دارم که همسرش استاد دانشگاه تربیت است। تعریف می کرد دیروز در دانشگاه جلسه ی هیئت علمی بوده । برادر کامران خان دانشجو به برکت احمد ی ن ژاد شده رییس دانشگا !آمده سر جلسه که چه نشسته اید دارند برای آقا شایعه درست می کنند که ذات اقدسش با یک دختر چهارده ساله مزدوج شده است!!!
کلی چرت وپرت وشایعه همان جا از دهان ناپاکش درآمده .صحبت هایش که تمام شده آغاجری می خواسته چند مورد درخصوص دانشگاه حرف بزند چنان میکروفون را از جلویش کشیده که شما حق حرف زدن ندارید و می خواهید بحث سیاسی راه بیاندازید و...
خودشان از خودشان شایعه در می کنند، بعد می گذارند به حساب جماعتی پاک حساب که باکشان از محاسبه । نیست.
*من شخصا آدم مودبی هستم اما در مورد مموتی نمی توانم جانب ادب را به هیچ عنوان نگه دارم।جیگرشو خام خام!!

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

سکوت سبز



آقا جان مادرتان یک روزی دندان سر جگر بگیرید و با اینترنت و تلفن و موبایل کاری نداشته باشید.قرار است سبزها دوباره بزرگیشان را با سکوت سبزشان به رخ کودتا چیان بکشند. دراقدامی جدید قراراست روز چهار شنبه سی دی ماه از ساعت هفت صبح تا هشت شب استفاده از وسایل ارتباطی مخابرات را تحریم .محض این که دوباره خودی نشان دهیم.یک فردا را بی خیال چت و وبگردی و ومکالمه و با تلفن ثابت و همراه شوید .باور کنید آسمان به زمین نمی رسد ،از خماری هم به خود نخواهید پیچید.لطفا دوستان سبزتان را هم از این تصمیم آگاه کنید.رسانه شمایید.

آن که رفت،آن که ماند




شهید شهرام فرجی زاده . شهید شده در ظهر روز عاشورا در تهران به نقل از این منبع

آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگر نه یزیدی اند।

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

دمپایی لا انگشتی

در راستای اهمیت شرایط کنونی که در آن ملت عزیز ایران دارند خودشان را یواش یواش برای 22 بهمن آماده می کنند و اصولا آماده شدن برای 22 بهمن، نیازمند پاسخ به سووالات مهمی در مورد شرایط کنونی کشور می باشد و با توجه به اینکه فعلا حکومت دارد در صدا و سیما از دور دل می برد و در قوه قضائیه از نزدیک زهره، برای پاسخ دادن به برخی معضلات نسبتا غیر مهم به ملت عزیز ایران، تا اطلاع ثانوی سووالات نه گانه زیر ارسال می گردد। لطفا به آنها پاسخ داده، اما کاری غیر از پاسخ دادن به سووالات نکنید که فعلا لازم نیست.

سووال اول: احمدی نژاد گفته است " با کت و شلوار معذب هستم." کدام راه حل را برای او انتخاب می کنید؟
گزینه اول: با پیژاما و دمپایی به جلسه هیات دولت برود.
گزینه دوم: با لباس گرم و دمپایی لاانگشتی در جلسه اتحادیه اروپا شرکت کند.
گزینه سوم: دشداشه و چفیه بپوشد و پابرهنه به سفر شهرستانی برود.
گزینه چهارم: همان بالای درخت بماند।

سووال دوم: در گزاره اول آمده است که " وزارت اطلاعات بعد از شهادت دکتر مسعود علیمحمدی کامپیوتر او را برای بررسی توقیف کرد." در گزاره دوم " رئیس قوه قضائیه گفت، ضایعه شهادت علیمحمدی نشان از انگیزه دشمنان برای ضربه زدن به جهاد علمی کشور است." این دو گزاره با هم چه نسبتی دارند؟
گزینه اول: نسبت عکس
گزینه دوم: نسبت حقه بازی
گزینه سوم: نسبت ما رو رنگ نکن حاجی!
گزینه چهارم: نسبت قاتل به مقتول।

سووال سوم: سردار علی فضلی گفته است " آغاز جنگ نرم را باور کنیم." چطوری این آغاز را باور کنیم؟
گزینه اول: بعد از ششماه که صد نفر کشته و هزاران نفر زخمی شدند.
گزینه دوم: بعد از ششماه که ده هزار نفر دستگیر و هزار نفر متهم و صدها نفر محکوم شدند.
گزینه سوم: بعد از ششماه که نصف حکومت روبروی نصف دیگرش ایستاده است.
گزینه چهارم: آغازش که اینطوری است ببین پایانش چطوری است.
گزینه پنجم: هر چهار گزینه فوق صحیح است।

سووال چهارم: چه کسی این جمله را گفته است " فردی مانند مگس در کنار رئیس جمهور وزوز می کند."
گزینه اول: همان که گفته است مردم بزغاله و گوساله اند.
گزینه دوم: ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی
گزینه سوم: ویلیام شکسپیر، نمایشنامه نویس انگلیسی.
گزینه چهارم: آیت الله علم الهدی امام جمعه مشهد

گزینه پنجم: گزینه اول و چهارم درست است، گوربابای همینگوی و شکسپیر.
سووال پنجم: کدامیک از جملات زیر در مورد مقامات بلندپایه گفته شده است؟
گزینه اول: یک روز رفتیم خانه شان، شام نداشتند، روزنامه را آب زدیم و خوردیم.
گزینه دوم: همسر ایشان رفت دکتر، دکتر گفت شما باید آب بخورید، وی گفت شوهرمان گفته است تا باران نیاید، بچه ها نباید آب بخورند، حتی اگر سیل بیاید.
گزینه سوم: یک روز مجتبی و میثم غذا نداشتند بخورند، داشتند می مردند، آقا گفت به خدا توکل کنید. یک دفعه در باز شد، دیدیم میثم و مجتبی با یک ساندویچ سوسیس بندری با هشت تا نان اضافه وارد شدند، همه گریه کردیم.
گزینه چهارم: یک روز مجتبی گفت، پدر حساب مرا با ده میلیارد دلار در انگلیس مسدود کردند، چکار کنیم. آقا اخم کرد و گفت، ما نان شب نداریم بخوریم، چه حسابی! چه کشکی! آن شب مجبور شدیم از حساب آقای حداد عادل در لندن برای شام پول قرض بگیریم.
گزینه پنجم: شیخ قطب الدین به ده روز هیچ نخوردی تا به بیت رسید، شیخ را همی خواند، شیخ بیامد که حکایت چیست। شیخ قطب الدین گفت " والله که این کرامات که از تو در رجانیوز نویسند، ما غلط کنیم اگر بگوئیم، ما جمله مگسانیم و تو همه". و یکباره جان همی داد.

سووال ششم: به نوشته خبرگزاری ایرنا امشب در صدا و سیما " دلایل عصمت ائمه بیان می شود।" برنامه های هفته آینده صدا و سیما چیست؟
گزینه اول: چرا خداوند یکی است ولی پیامبران خیلی زیادند؟
گزینه دوم: روش های سرشماری پیامبران با محاسبه منحنی جینی.
گزینه سوم: چرا موقع پرتاب دانشجویان از پشت بام باید ذکر بگوئیم.
گزینه چهارم: پیامبران معصوم ترند یا رحیم مشائی که از اولیا الله است؟ یا سید سادات که علی معلم گفته احمدی نژادست।

سووال هفتم: خبرگزاری ها گفتند " سردار رادان از حسینیان حمایت کرد." حمایت سردار رادان از حسینیان شما را یاد چه چیزی می اندازد؟
گزینه اول: حمایت حسینیان از سعید امامی.
گزینه دوم: بازجویی بعدی رادان از همسر حسینیان.
گزینه سوم: حمایت فرانکشتین از دراکولا.
گزینه چهارم: حمایت پاسبان از قاتل سابق।

سووال هشتم: علی معلم، رئیس فرهنگستان هنر عضو بسیج هنرمندان شد। چرا؟
گزینه اول: جبران کمبودهای هنری
گزینه دوم: استفاده کامل از دستمال
گزینه سوم: گند زدن به ته مانده دستآوردهای هنری کشور.
گزینه چهارم: آدم وقتی پیر می شود کنترل همه چیزش را از دست می دهد.

سووال نهم: با توجه به اینکه سازمان برنامه ریزی کشور توسط احمدی نژاد تعطیل شده است، وی اعلام کرد " طرفدار ایجاد دهها رشته طراحی لباس در دانشگاه هستم." چه ضرب المثلی در این رابطه مهم است.
گزینه اول: شادی هر چی زشت تره، ناز و اداشم بیشتره.
گزینه دوم: خیلی خوش پروپاچه است، لب خزینه هم می نشینه.
گزینه سوم: مفت باشه، کوفت باشه.
گزینه چهارم: با همین پروپاچین، می خوای بری چین و ماچین؟
ابراهیم نبوی(منبع)