۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

تکرار دوباره ی تاریخ

دبیر تاریخ که می آید توی دفتر با لبخندی بر لب می گوید:«انگار تاریخ دوباره و مو به مو دارد تکرار می شود»!کتابش را باز می کند و رو به ما می گوید:«گوش کنید».از روی کتاب برایمان می خواند:«شدید ترین برخوردها میان مبارزان ونیروهای امنیتی ، از سال های 1350 به بعد صورت گرفت. ساواک دست به وحشیانه ترین شیوه های شکنجه و دستگیری مبارزان زد .اعدام مبارزان به صورت امری روزمره در آمده بود.از انقلابیون،زیر شکنجه های ساواک به شهادت می رسیدند।زندانی و تبعید کردن هر یک از روحانیو ن ،دانشمندان،استادان دانشگاه،سخنوران و نویسندگان ،اثر تبلیغی منفی شدیدی برای رژیم پهلوی داشت.*
15 خرداد:با حرکت روحانیون به سمت حرم،درگیری و صدای رگبار مسلسل شدت یافت ، با محاصره ی تظاهرکنندگان آنها را همچون برگ پاییزی به زمین ریختند. تنها در یک کوچه 32 نفر شهید و مجروح شدند.اجساد شهدا در کامیون های نظامی به مکان نا معلومی حمل شد.در تهران بازار تعطیل شد. مردم به سوی خیابان ها سرازیر شدند. دانشجویان دانشگاه تهران با شنیدن خبر دستگیری امام خمینی بلافاصله کلاس ها را تعطیل کردند و با شعار مرگ بر دیکتاتور خواستار آزادی امام خمینی شدند...اسدالله علم نخست وزیر درباره کشتار مردم در 15 خرداد اعتراف می کندکه شاه نه تنها دستور تیر اندازی داد بلکه از قتل عام مردم پشتیبانی کرد.شاه بعد ها اعلام کرد که از بابت دستور تیراندازی در واقعه 15 خرداد ابدا متاسف نیست.نبود برنامه برای تظاهرات و خود جوش بودن حرکت اعتراض آمیز مردم (بدون سازماندهی)باعث شد تا دولت امکان سرکوب تظاهر کنندگان را بیابد. به گفته ی ارتشبد فردوست آن روز اگر تظاهر کنندگان تظاهرات خود را ادامه می دادند شاه قطعا از کشور می گریخت**
حمله به فیضیه :با نزدیک شدن نوروز 1342 امام خمینی در اعتراض به سیاست های رژیم پهلوی اعلام عزای عمومی کرد،دیگر مراجع و علما نیز از او پیروی کردند। دوم فروردین ماه در جریان برگزاری مراسم عزاداری شهادت امام صادق(ع)نیروهای ساواک و کماندوهای شاه در لباس غیر نظامی به سوی مدرسه ی فیضیه ی قم حمله کردند।عده ای از روحانیان را به شهادت رساندندو یا زخمی کردند।آنان درهای حجره ها را شکستند و قرآنها و کتاب ها را پاره کردند و به بیرون ریختند، حتی به مجروحان بستری شده ی این ماجرا در بیمارستان قم نیز حمله بردند و آنها را در بیمارستان دستگیر کردند...هدف رژیم از یورش به فیضیه ایجاد رعب و وحشت بود،امام خمینی در اعلامیه ای اظهار داشت:« ناراحت نشوید،مضطرب نگردید.ترس و هراس را از خود دور کنید.دستگاه حاکم با ارتکاب این جنایت خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. ما پیرزو شدیم.ما از خدا خواستیم این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.».امام خمینی با اعلامیه ی معروف خود که در آن شاه دوستی را با غارتگری،جنایت و تجاوز به احکام اسلامی مساوی دانست و به نام ملت،نخست وزیر را استیضاح کرد.***
*تاریخ معاصر ایران،سال سوم متوسطه ص 149مولفان: علی اکبر ولایتی،جلیل عرفان منش،یعقوب توکلی و غلام رضا میرزایی
** همان منبع ص 135
***همان منبع ص 133
ماه های گذشته را سریع در ذهن خود مرور کنید، کدام یک از صفحات تاریخ که به اختصار برایتان شاهد مثال بود در ذهنتان دوباره تجسم یافت؟ فقط کافی است نام برخی مکان ها ، آدمها و روزها را تغییر دهید।آیا این تصدیق این حقیقت نیست که روزگار، تاریخ را دوباره و چند باره تکرار می کند؟
پ।ن: بی صبرانه منتظریم تا 22/11/88را سبز کنیم.

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

پرچم ایران شبیه پرچم روسیه شد!

ترس کودتاچیان از رنگ سبز! پرچم ایران شبیه پرچم روسیه شد!آبی سفید قرمز


جلسه تودیع و معارفه ی مدیر عامل خبرگزاری ایرنا

لینک مرتبط:آقای دکتر شما ایرانی هستید؟خواستید سبزش نمایان نشود یا در کل مملکت رنگ سبز کم آوردیم؟ اینکه بدتر شد دکتر! چقدر شبیه پرچم روس ها شد دکتر؟! آقای دکتر اولین نقاشی که منو و هم سن و سالانم در دوره نخست وزیری مهندس موسوی زیر بمباران صدام , یاد گرفتیم , نقش پرچم و نقشه ی قشنگ ایرانمان بود که در ان خلیج , فارس بود و پرچممان هم سبز و سپید و سرخ .آقای دکتر در آن روزهای سخت که میهن پرستی را با آن نقاشی ها به ما یاد میدادند شما چه نقش و نقشه ای می کشیدید که امروز رنگ پرچم مملکتمان را فراموش کرده اید؟
این پرچم درست به همان اندازه که سرخ و سپید است , سبز است.سال هاست که سبز است.سال ها قبل از آنکه نطفه ی پوپولیسم بسته شود.
بیا یک بار خیال ما وخودت را راحت کن وطرح ساماندهی رنگ سبز (سبز زدایی) در کل ایران را لایحه ای کن و بده به دست امثال حمید رسایی در مجلس اصولگرایان !! که برای تصویبش سر و دست بشکنند و موقع تصویبش چنان الله اکبر بگویند که بچه های جنگ , لحظه آزادسازی خرمشهر این چنین الله اکبر نگفتند!!
با پرچم بازی نکن دکتر , این یکی تابلو خلیج ع رب ی نیست و شوخی شوخی کار دستت می دهد.این سه رنگ سبز و سپید و سرخ , کفن یک میلیون شهید جنگ است.سه رنگ هزارساله ای است که سالیان سال است بر پرچم بلادیده ما نشسته , پرچم مقدسی که روزگاری روی مزار مهدی باکری و همرزمانش کشیده شده بود و حالا بازیچه ی پادوهای شما شده برای کسب مقام های بهتر…
پ।ن: 22بهمن سبز را به خاطر داشته......رفتنی است.

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

پینک سولوشن








پ ن:آشنایی بیشتر با .....خور سابق و تواب فعلی
سایت موسوم به خبرنامه دانشجویان ایران با تمجید از یك جوان سیگاری با ظاهری خاص، به مصاحبه با او پرداخته است. وی كه در راهپیمایی چندی پیش تابلویی با مضمون "موسوی ... خوردیم بهت را دادیم" در دست گرفته و در سایتهای اینترنتی به عنوان مزدبگیر مراسمهای مختلف مطرح شده، به تبیین ویژگیهای مثبت احمدی نژاد و تقبیح ستاد موسوی پرداخته است.
سایت مذكور می نویسد: پس از اهانت ها و حرمت شكنی های مداوم جریان مدعی تقلب در انتخابات نقاب ها یكی پس از دیگری كنار رفت و شعارهای پر زرق و برق رنگ باخت؛ حماسه نهم دی و كاهش غبار فتنه از صحنه سیاسی كشور باعث شد تا بار دیگر منطق جایگزین احساسات شود و فضا برای تصمیم گیری های عقلانی مهیا.9 دی ماه 88 بعد از آنكه غبار های فتنه خوابید گروه گروه مردم ایران برای دفاع از حریم امن ائمه اطهار(ع) از همه رنگ به خیابان ها آمدند و شعار "حسین حسین" واقعی سر دادند.انتخابات تمام شد ولی داغ تهمت های ناروا هنوز باقی است، برخی ها این داغ را از روزی احساس كردند كه سبز علوی را روی شعارهای اموی سوار دیدند برخی امروز كه كارشان به آتش زدن بیرق حسین(ع) رسیده است.
رضائیان با اشاره به فضای نامتعارف ستاد نیاوران از اولین تناقضات ایجاد شده در خودش گفت و افزود: همه چیز آنجا روبراه بود، روابط دختر و پسر كه خیلی آزاد بود। در ستاد همه به اسم كوچك خطاب می شدند. فضا یه طوری بود كه آنجا برای هر چیزی مهیا بود![خبرنامه دانشجویان ایران از بیان مصادیق نامتعارف در شرع، كه در ستاد نیاوران عرف بوده است، معذور است]عضو ستاد موسوی با اشاره به این كه كسانی كه دم از التزام به امام می زنند باید التزام رفتاری یا لااقل علاقه و احساس علقه به امام را هم داشته باشند، تصریح كرد: در شب رحلت امام خمینی این تناقضات بیشتر شد؛ آنها با اینكه شعار می دادند «رای ما یك كلام، نخست وزیر امام» در شب رحلت امام دست به اعمالی زدند كه نادرست بود، رقصیدن در شب رحلت امام معنی نداشت یا ... [برخی توضیحات آقای رضاییان قابل نشر نیست] اما فضا به قدری احساسی بود كه مجالی برای تصمیم گیری عقلانی وجود نداشت.وی در پاسخ به این سوال كه چرای لیدرها و گردانندگان ستاد واكنشی در قبال این مسائل نشان نمی دادند، گفت: واكنش مجید (لیدر و رئیس ستاد نیاوران) و استدلال وی برای من جالب بود! مجید در جلسه گفت: "ببینید، من از همه كارهای شما خبر دارم، اما اگر بچه های اون طرفی از این جریانات خبر دار بشوند، این جور كارهای شما سوژه تبلیغاتی علیه ما می شود" یعنی خدا شاهده یك بار نگفت كارهای شما اشتباهه؛ فقط به این فكر بود كه لو رفتن این ماجراها و داستان های این شكلی در انتخابات به نفع جریان سبز نیست و از این می ترسید تا این موضوع سوژه ای بشود تا جریان رقیب بگوید كه اینها ضد دین هستند. ببینید یعنی تنها نگرانی او این بود كه جریان رقیب بگوید شما ضد دین هستید. در آن محیط اعتقاد به دین یك حرف بی معنی و چرت بود؛ در جمع 40 نفری كه در ستاد بودند فقط 3 نفر نماز می خواندند.رضائیان در خصوص زمینه سازی برای پذیرش تقلب، افزود: بحث تقلب از قبل از انتخابات مطرح بود و ستاد توصیه می كرد كه حتما در مدارس رای بدهید نه مساجد؛ با خودكار خودتون رای را بنویسید چون می گفتند كه رای ها را عوض می كنند؛ در واقع این زمینه ها چیده می شد تا ما بعد از انتخابات تقلب را باور كنیم!......ادامه

******************

زنگ در را که زدند پرسیدم :«بله؟» دختری جوان گفت از طرف ناجا آمده .بروم پایین.اولش کمی خیالاتی شدم. نکند عکسی اسمی چیزی ازمان درز کرده. خودم را دلداری دادم من که خلافی نکردم.. گفتم شاید آمده اند از عملکرد پلیس سوال و جواب کنند. یک جور نظرسنجی مثلا.خودم را آماده کرده بودم رک و راست ازشان گله کنم که دیدم جلو ی در هستم و دختر جوانی روبرویم ایستاده.(فکر کنم اسم شرکتشان ناژه،ناژا یک همچین چیزی بود.)سلام کرد و توضیح داد برای معرفی یک محصول بهداشتی فوق العاده ،مزاحمم شده. یک سی دی داد دستم و یک نمونه از محصولشان را که اندازه ی سماق های کبابی بود(به این کوچیکی) .تلفنم را هم یادداشت کرد.ظهر سی دی را دیدم. محصولشان یک ژل پاک کننده ی چند منظوره بود که در حد معجزه همه چیز را تمیز می کرد به اسم پینک سولوشن.فیلم دوبله شده بود که در آن به جای استفاده از شیشه پاک کن،گاز پاک کن،جرم گیر....فقط از این محصول استفاده می شد.। اسپری هم داشت।فردایش دخترک تلفن پشت تلفن که از محصولمان میخواهید یا نه؟ پرسیدم من این چیزی را که شما معرفی کرده اید در بازار روز دیده ام. قیمتش چند است ؟شما چند می دهید؟ گفت:«قیمتش رو نمی دونم ما شرکتی هستیم. خودمون توزیع کننده ایم اگه ژل و اسپر ی رو بخواهید دوتاش هفت تومنه شما شش تومن بدید.» قبول کردم .نشانی را گرفت وفردا برایم هر دو را فرستاد. ژلش از آن چه که تبلیغ کرده بودند و دیده بودم خیلی کوچکتر بود. هیچ کدامشان هم قیمت نداشتند. نشان به این نشان که فهمیدم هر دوتایش را می توانستم با 4300 تومن از بازار روز بی دردسر تر بخرم اما شش تومان بابتش پیاده شدم.قبل تر ها هم یک نفر تلفنی مخم را زد که ازفلان موسسه ی نشر کتاب هستیم اگر شما بچه دارید برایتان کتاب روان شناسی بفرستیم. با هزینه ی ارسال می شود فلان.کتاب را که آوردند یک چیز به درد نخور بود از همان هایی که به درد گذاشتن زیر پایه ی میز می خورند.
******************
برای نشان دادن چند باره ی اتحاد و جمعیت بزرگمان آهنگ ای ایران را به عنوان زنگ موبایل انتخاب می کنیم .فراخوان جنبش سبز برای استفاده از سرود ای ایران به عنوان زنگ موبایل مشترک ।
ماهور جان نمی دونم مشکلت تو ارسال نظر چیه؟

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

در صدا و سیما چه می گذرد؟

خیلی سخت است که در جایی مشغول باشی که این روزها نوک بیشتر انتقادات به سویش دراز است। کارمندان صدا و سیما روزهای تلخی را سپری می کنند اما استخوان در گلو دارند و چاره ای ندارند جز تحمل نیش و کنایه ها।آنچه در ادامه می خوانید گفتگوی «روز» با چند نفر از کارکنان سازمان صدا و سیماست و انچه این روزها در این مجموعه ملی می گذرد:
حوادث پس ازانتخابات 22 خرداد برای اهالی رسانه، بیکاری، تهدید، زندان و احکام سنگین حبس و شلاق و تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی و سیاسی را به ارمغان آورد اما آن سو تر، در اردوگاه حکومت، فضای کاری اهالی رسانه ای که قرارست ملی باشد، چگونه است؟ انتخابات مخدوش 22 خرداد و حوادث پس از آن برای خبرنگاران و کارکنان صدا و سیمای جمهوری اسلامی چه ارمغانی داشته است و آنها در چه فضایی به کار اطلاع رسانی مشغول اند؟ “روز” در گفتگو با برخی از خبرنگاران و کارمندان رسمی صدا و سیما به بررسی این موضوع پرداخته است.
[به دلایل امنیتی انتشار اسامی مصاحبه شوندگان مقدور نیست.]
بعد از وقایع خونین خرداد و تیر 88، تجمعاتی در مقابل سازمان صدا و سیما شکل گرفت و حتی برخی زمزمه ها در مورد احتمال تسخیر صدا و سیما توسط مردم به گوش رسید. اما با وجود این تجمعات و شعار هایی که علیه صدا و سیمای جمهوری اسلامی سر داده می شد، خبرنگاران و کارمندان صدا و سیما به کار معمول خود مشغول بودند:وارونه نشان دادن وقایع ایران. این در حالیست که براساس گزارش خبرنگاران “روز” و براساس گفتگوهای مختلفی که با کارکنان رده های مختلف صدا و سیما صورت گرفته، بدنه این سازمان با جنبش مردمی همراه هستند اما در فضای امنیتی حاکم بر این سازمان امکان اظهار نظر یا اعتراض ندارند.
اعدام رسانه ای
یکی از کارشناسان ارشد صدا و سیما که در برنامه های بسیاری حضوری چشمگیر دارد، در گفتگو با “روز” با تاکید بر اینکه صدا و سیما را نمی توان رسانه ای یکدست تلقی کرد، می گوید: در این سازمان هر کس بنا به افرادی که از وی حمایت می کند می تواند خروجی های متفاوتی داشته باشد به عنوان نمونه شبکه سوم سیما به دلیل حضور فردی همچون علی اصغر پورمحمدی با قدرت لابی بالا می تواند با جسارت بیشتری به مباحث روز بپردازد و یا حتی در مواردی همچون برنامه “رو به فردا” صدای منتقدین رامنعکس کند؛ هر چند این برنامه صوری و برای کاهش التهاب جامعه تا 22 بهمن است.
وی با اشاره به فشارهایی که به عوامل صدا و سیما وارد می شود، می افزاید: در واقع همه به نوعی قربانی سیستم هستند و در نهایت اگر مشکلی پیش بیاید به عنوان صف اول، اعدام رسانه ای می شوند که یا اخراج است یا تغییر محل کار؛ در سایر شبکه های سیما هم شرایط بسته تر است برای همین تلاشی برای خلاقیت هم نیست؛ به نوعی گذراندن زمان با سطحی ترین اخبار.
به گفته این کارشناس صدا و سیما، افراد در سیستمی که به آن اعتقاد ندارند، مشغول به کار می شوند و به عنوان یک شغل، از اندیشه خود در ساعت کاری دست می کشند، در حالیکه مخالف هستند.
وی توضیح میدهد: به مرور این فضا در کل سازمان جا افتاده است و مبانی فقه که از آن با عنوان “تقیه” یاد می شود برای کارمندان سازمان بستر روانی رامهیا کرده است.
وی در پاسخ به این سئوال که برخی شنیده ها حاکی از این است که در مقطع کنونی سیاست های صدا و سیما از سوی مدیران این سازمان ریخته نمی شود بلکه دستگاه های امنیتی و سپاه هستند که برنامه ریزی میکنند، می گوید: سئوال جالبی است اما سپاه کیست؟ نهاد امنیتی کیست؟ همه خودشان هستند، همه دوست و رفیق هستند، تعامل دوستانه برقرار است، همه یک جوری فامیل هستند و لزومی ندارد سپاه خط و نشانی بکشد یا فردی چیزی بگوید، چون در جلسات خانوادگی یا کاری دور هم هستند.
فضای امنیتی
یکی از خبرنگاران باسابقه صدا و سیما اما از حاکم شدن فضای به شدت امنیتی بر این سازمان سخن گفته است.
وی در گفتگو با “روز” با بیان اینکه همه از هم می ترسد و به شدت نگران و ملتهب هستند، فضا را چنین ترسیم می کند: اما همین بچه ها با مردم هستند و من به عنوان نمونه، در مراسم خاکسپاری آیت الله منتظری، تعدادی از بچه ها را دیدم که میان مردم و با مردم بودند و شب و یا روز بعد در رادیو یا تلویزیون برنامه داشتند. این یعنی چی؟ یعنی بدنه سازمان با جنبش سبز است اما اینجا در صدا و سیما فکر کردن بی معنی است؛ باید برده باشی؛ جای تو فکر کنند و فکر هم فقط در چارچوب مشخصی که دیکته می شود می توانی بکنی.
وی می افزاید: طبق گزارش خود سازمان، بیش از نیمی از خبرنگاران و کارکنان صدا و سیما، به جناح چپ نزدیک هستند ولی گلوگاه های رسانه طی 30 ساله گذشته با هوشیاری جوری برنامه ریزی شده که افراد مشخصی امکان طرح بحث داشته باشند و چند کانال نظارتی، همزمان همه چیز راکنترل کند و کلا فقط یک صدا شنیده شود هر چند که اعتراضات تندی در خفا وجود دارد و در حال شکل گیری است.
وی همچنین با اشاره به تدارکات گسترده حراست صدا و سیما و نهادهای نظامی در صورت حمله مردم به این سازمان می گوید: مردم فقط بار اول شانس داشتند که صدا و سیما را از دست حکومت خارج کنند دیگر نمی توانند؛ مانند مراکز هسته ای که در یک جا نیست اینجا هم پراکنده است اگر مردم بتوانند یک پادگان بگیرند می توانند صدا و سیما را بگیرند اکنون سازمان به لحاظ امنیتی در حد ریاست جمهوری است. یعنی دفعه اول ممکن بود غافلگیر شوند و مردم موفق شوند اما حالا آمادگی پیدا کردند در حالیکه بار اول نیروی نظامی وجود نداشت و برنامه ای برای حفظ سازمان نبود اما اکنون نیروهای نظامی از سازمان حراست میکنند.
مانور در صدا و سیما
اما یکی دیگر از خبرنگاران صدا و سیما که در بخش خبر سیاسی این سازمان مشغول به کار است، در گفتگو با “روز” از فضای حاکم بر بخش خبر و سایر بخش های صدا و سیما در روز 22 خرداد و پس از آن سخن گفته است.
وی با اشاره به اعلام احمدی نژاد به عنوان برنده انتخابات گفت: من در راه رفتن به سازمان بودم که خبر را شنیدم اما باور نکردم؛ وقتی وارد سازمان و بعد بخش خودمان شدم بهت و حیرت را در چهره بچه ها هم می دیدم. برخی از بچه ها می گفتند کودتا شده اما برخی دیگر معتقد بودند عوام فریبی احمدی نژاد در روستاها نتیجه داده. شاید باور نکنید آن روز و آن ساعات محدود آخرین باری بود که بین بچه ها در این مورد صحبت شد. بچه ها واقعا باور نمیکردند؛ همه منتظر بودند خبر پیروزی میرحسین موسوی را اعلام کنند که همه چیر عوض شد.بعد از آن چنان جوی در سازمان درست کرده اند که بچه ها دیگر حتی نظر یا عقیده خود را نیز نمی توانند بیان کنند. آن روز، آخرین اظهار نظر بچه ها درباره انتخابات به صورت علنی بود.
این خبرنگار سیاسی با اشاره به سختی شرایط کار در صدا و سیما افزود: شرایط ما حتی از مردم نیز سخت تر است چون داریم کاری را می کنیم که اعتقادی بدان نداریم. خیلی از ما روزها در کنار مردم در تجمعات شرکت میکنیم هر چند خیلی تلاش میکنیم چهره ما شناخته نشود اما در سازمان اخبار دروغ را ادیت میکنیم و روی آنتن می فرستیم. خود من یک روز در تجمع به شدت از لباس شخصی ها کتک خوردم و شب از پدرم سیلی خوردم که می گفت شرفت را نفروش و اینقدر خبر دروغ نده!
وی ادامه داد: کوچکترین اعتراضی در صدا و سیما، یعنی عقب افتادگی کرایه خانه و… واقعا شرایط بسیار دشواری است ضمن اینکه فقط بحث مالی نیست و کوچکترین اعتراضی، تو را به دست نیروهای امنیتی می سپارد لذا ناچار هستی کار کنی و صدایت در نیاید.
این خبرنگار صدا و سیما به شب مناظره کواکبیان و زاکانی در شبکه العالم اشاره می کند و می گوید: یکی از خبرنگاران این شبکه به کواکبیان گفته بود که«از فرصت استفاده کن و حرف مردم را بزن و وقت را با صحبت های پوچ احمدی نژاد یا تجمع مسخره حکومتی هدر نده» اما فقط همین حرف باعث شد این خبرنگار به مدت 4 روز ناپدید باشد و بعد از 4 روز نیز حاضر به گفتن انچه بر سرش آمده نشود.
وی با اشاره به وارد کردن نیروهای جدید بعد از انتخابات 22 خرداد به سازمان صدا و سیما می افزاید: خیلی از این نیروها اصلا تجربه یا تحصیلات آکادمیک کاری ندارند؛معلوم نیست چطوری اینها را آورده اند؛برای همین فضای بسیار بدی حاکم است و بچه ها حتی با همکاران خود نیز درباره هیچ مساله ای صحبت نمی کنند.
این خبرنگار افزود: سیاست های صدا و سیما را اکنون ضرغامی و مدیران سازمان مشخص نمی کنند؛ به طور مثال در روز عاشورا یک فیلم 15 دقیقه ای از سوی سپاه برای ما آمد و گفته شد که باید این فیلم را پخش کنیم.
وی در همین زمینه به مانوری اشاره کرد که از سوی صدا و سیما برگزار شده است و گفت: هفته گذشته یکسری از کارمندان خاص را ساعت 8 صبح جمع کردند و به جایی بردند بعد مشخص شد که یک سیستمی در جای دیگری درست کرده اند و این نیروها را برای سنجش آمادگی آنها و همچنین تاسیسات تازه تاسیس برده بودند.
به گفته این خبرنگار صدا و سیما، تاسیسات تازه تاسیس، به قصد مقابله با حمله احتمالی مردم به سازمان صدا و سیما و برگزاری تجمعاتی در مقابل این سازمان، ایجاد شده است.
این خبرنگار با اشاره به افزایش احضار همکارانش به حراست سازمان گفت: با کوچکترین اعتراض یا اظهارنظری، به حراست احضار و مورد تهدید قرار میگیرند؛ برخی از بچه ها نیز به واحد های دیگر فرستاده می شوند. یادم هست بعد ازانتشار فیلم کشته شدن ندا، بچه ها به شدت شوکه شده بودند و برخی اظهارنظرهایی کردند که همین باعث شد به حراست احضار شوند. بعد که آن داستان ها را ساختند و قرار شد از تلویزیون اعلام کنیم خیلی از بچه ها طاقت نیاوردند؛ هر کسی به بهانه ای از زیر خواندن آن اراجیف در می رفت؛ در نهایت قرعه کشی شد و قرعه به نام یکی افتاد.
این خبرنگار بااشاره به کشته شدن فرزند یکی از مجریان با سابقه صدا و سیما در روز عاشورا، گفت: این روزها در صدا و سیما بچه ها به هم به طعنه می گویند: حرف نزنید؛ کارتان را بکنید قبل از اینکه از رویتان رد شوند.
به گفته او، فرزند مجری صدا و سیما که در روز عاشورا شهید شد، از صدا برداران سازمان صدا و سیما بود. او توضیح می دهد: این جوان 25 ساله کادر رسمی سازمان نبود اما با سازمان کار میکرد.
فرشته قاضی منبع

اختصاصی جرس / جزئیاتی از ترور دکتر علیمحمدی

تهدید خانواده و تفتیش منزل و ضبط مدارک این استاد دانشگاه توسط وزارت اطلاعات
جنبش راه سبز (جرس): ماموران وزارت اطلاعات ، یک روز قبل از ترور استاد علیمحمدی، به خانه این استاد دانشگاه رفته و كليه اسناد و جزوات ايشان را ضبط کرده بودند.
به گزارش خبرنگار جرس، تفتیش منزل دکتر علیمحمدی ، درست یک روز قبل از ترور وی و در حالی صورت می گرفت که دكتر عليمحمدي از دو هفته قبل از آن از کليه همكاريهايش با مراكز حساس هسته اي استعفا کرده بود.
پس از ترور این استاد دانشگاه نیز؛ خانواده او از سوی وزارت اطلاعات نسبت به عدم افشای تفتیش منزل این استاد دانشگاه و ضبط مدارک و اسناد او تهدید شده اند.
گزارش خبرنگار جرس حاکیست، حضور ماموران اطلاعات در صحنه ترور و جمع كردن جنازه دكتر پس از وقوع انفجار و همچنین حضور ماموران اطلاعات در مراسم ختم دکتر علیمحمدی بسیار چشمگیر بود.
دکتر مسعود علیمحمدی ، استاد دانشگاه و از هواداران جنبش سبز بود که صبح روز 22 دی ماه بر اثر انفجار یک بمب هدایت شونده در مقابل خانه خود در شمال تهران کشته شد.


۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

روایت جدید «علی کوچولو»

--





--
شعر علی کوچولو را بسیاری از جوان‌ترها از دهه ۶۰ به یاد دارند، از برنامه کودکان، پسری که پدرش به جبهه رفته بود...حالای روایت جدیدش منتشر شده که نمی‌دانیم اثر کیست، ولی از ما خواسته شده این پیام را گسترش دهیم...
علی کوچولو، دیگه کوچیک نیست / سرِ راهشه یه تابلوی ایست / یه دانشجوی ستاره داره / دست از رؤیاهاش برنمی داره / باباش تو زندونه / علی با مردم تو میدونه / یه سرودو می خونه / سر اومد زمستونه/ پیرهنش غرقِ خونه...

از اين جا دانلود کنيد

اگر فیلتر بود از این جا دانلود کنید

این فرمت به راحتی روی همه موبایل ها اجرا می شود । این کمترین کاریه که می تونیم انجام بدیم । یادتون باشه بیست و دو بهمن سبز نزدیکه




۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

ادب از که آموختی؟

یک بار یک نفر* گاله اش را باز کرده بود و گفته بود:«در ایران آزادی نزدیک به مطلق داریم، هر نوع اظهار نظرو انتقاد سیاسی در ایران آزاد است. »
وبلاگ قبلی ام را خیلی دوست داشتم،تازگیها می بینم آب گرفته اند رویش خیس شده !(فیل।تر)।من مرده ی تعریف آزادی مطلقت هستم ،خوش تیپ !
******************
همکاری دارم که همسرش استاد دانشگاه تربیت است। تعریف می کرد دیروز در دانشگاه جلسه ی هیئت علمی بوده । برادر کامران خان دانشجو به برکت احمد ی ن ژاد شده رییس دانشگا !آمده سر جلسه که چه نشسته اید دارند برای آقا شایعه درست می کنند که ذات اقدسش با یک دختر چهارده ساله مزدوج شده است!!!
کلی چرت وپرت وشایعه همان جا از دهان ناپاکش درآمده .صحبت هایش که تمام شده آغاجری می خواسته چند مورد درخصوص دانشگاه حرف بزند چنان میکروفون را از جلویش کشیده که شما حق حرف زدن ندارید و می خواهید بحث سیاسی راه بیاندازید و...
خودشان از خودشان شایعه در می کنند، بعد می گذارند به حساب جماعتی پاک حساب که باکشان از محاسبه । نیست.
*من شخصا آدم مودبی هستم اما در مورد مموتی نمی توانم جانب ادب را به هیچ عنوان نگه دارم।جیگرشو خام خام!!

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

سکوت سبز



آقا جان مادرتان یک روزی دندان سر جگر بگیرید و با اینترنت و تلفن و موبایل کاری نداشته باشید.قرار است سبزها دوباره بزرگیشان را با سکوت سبزشان به رخ کودتا چیان بکشند. دراقدامی جدید قراراست روز چهار شنبه سی دی ماه از ساعت هفت صبح تا هشت شب استفاده از وسایل ارتباطی مخابرات را تحریم .محض این که دوباره خودی نشان دهیم.یک فردا را بی خیال چت و وبگردی و ومکالمه و با تلفن ثابت و همراه شوید .باور کنید آسمان به زمین نمی رسد ،از خماری هم به خود نخواهید پیچید.لطفا دوستان سبزتان را هم از این تصمیم آگاه کنید.رسانه شمایید.

آن که رفت،آن که ماند




شهید شهرام فرجی زاده . شهید شده در ظهر روز عاشورا در تهران به نقل از این منبع

آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگر نه یزیدی اند।

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

دمپایی لا انگشتی

در راستای اهمیت شرایط کنونی که در آن ملت عزیز ایران دارند خودشان را یواش یواش برای 22 بهمن آماده می کنند و اصولا آماده شدن برای 22 بهمن، نیازمند پاسخ به سووالات مهمی در مورد شرایط کنونی کشور می باشد و با توجه به اینکه فعلا حکومت دارد در صدا و سیما از دور دل می برد و در قوه قضائیه از نزدیک زهره، برای پاسخ دادن به برخی معضلات نسبتا غیر مهم به ملت عزیز ایران، تا اطلاع ثانوی سووالات نه گانه زیر ارسال می گردد। لطفا به آنها پاسخ داده، اما کاری غیر از پاسخ دادن به سووالات نکنید که فعلا لازم نیست.

سووال اول: احمدی نژاد گفته است " با کت و شلوار معذب هستم." کدام راه حل را برای او انتخاب می کنید؟
گزینه اول: با پیژاما و دمپایی به جلسه هیات دولت برود.
گزینه دوم: با لباس گرم و دمپایی لاانگشتی در جلسه اتحادیه اروپا شرکت کند.
گزینه سوم: دشداشه و چفیه بپوشد و پابرهنه به سفر شهرستانی برود.
گزینه چهارم: همان بالای درخت بماند।

سووال دوم: در گزاره اول آمده است که " وزارت اطلاعات بعد از شهادت دکتر مسعود علیمحمدی کامپیوتر او را برای بررسی توقیف کرد." در گزاره دوم " رئیس قوه قضائیه گفت، ضایعه شهادت علیمحمدی نشان از انگیزه دشمنان برای ضربه زدن به جهاد علمی کشور است." این دو گزاره با هم چه نسبتی دارند؟
گزینه اول: نسبت عکس
گزینه دوم: نسبت حقه بازی
گزینه سوم: نسبت ما رو رنگ نکن حاجی!
گزینه چهارم: نسبت قاتل به مقتول।

سووال سوم: سردار علی فضلی گفته است " آغاز جنگ نرم را باور کنیم." چطوری این آغاز را باور کنیم؟
گزینه اول: بعد از ششماه که صد نفر کشته و هزاران نفر زخمی شدند.
گزینه دوم: بعد از ششماه که ده هزار نفر دستگیر و هزار نفر متهم و صدها نفر محکوم شدند.
گزینه سوم: بعد از ششماه که نصف حکومت روبروی نصف دیگرش ایستاده است.
گزینه چهارم: آغازش که اینطوری است ببین پایانش چطوری است.
گزینه پنجم: هر چهار گزینه فوق صحیح است।

سووال چهارم: چه کسی این جمله را گفته است " فردی مانند مگس در کنار رئیس جمهور وزوز می کند."
گزینه اول: همان که گفته است مردم بزغاله و گوساله اند.
گزینه دوم: ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی
گزینه سوم: ویلیام شکسپیر، نمایشنامه نویس انگلیسی.
گزینه چهارم: آیت الله علم الهدی امام جمعه مشهد

گزینه پنجم: گزینه اول و چهارم درست است، گوربابای همینگوی و شکسپیر.
سووال پنجم: کدامیک از جملات زیر در مورد مقامات بلندپایه گفته شده است؟
گزینه اول: یک روز رفتیم خانه شان، شام نداشتند، روزنامه را آب زدیم و خوردیم.
گزینه دوم: همسر ایشان رفت دکتر، دکتر گفت شما باید آب بخورید، وی گفت شوهرمان گفته است تا باران نیاید، بچه ها نباید آب بخورند، حتی اگر سیل بیاید.
گزینه سوم: یک روز مجتبی و میثم غذا نداشتند بخورند، داشتند می مردند، آقا گفت به خدا توکل کنید. یک دفعه در باز شد، دیدیم میثم و مجتبی با یک ساندویچ سوسیس بندری با هشت تا نان اضافه وارد شدند، همه گریه کردیم.
گزینه چهارم: یک روز مجتبی گفت، پدر حساب مرا با ده میلیارد دلار در انگلیس مسدود کردند، چکار کنیم. آقا اخم کرد و گفت، ما نان شب نداریم بخوریم، چه حسابی! چه کشکی! آن شب مجبور شدیم از حساب آقای حداد عادل در لندن برای شام پول قرض بگیریم.
گزینه پنجم: شیخ قطب الدین به ده روز هیچ نخوردی تا به بیت رسید، شیخ را همی خواند، شیخ بیامد که حکایت چیست। شیخ قطب الدین گفت " والله که این کرامات که از تو در رجانیوز نویسند، ما غلط کنیم اگر بگوئیم، ما جمله مگسانیم و تو همه". و یکباره جان همی داد.

سووال ششم: به نوشته خبرگزاری ایرنا امشب در صدا و سیما " دلایل عصمت ائمه بیان می شود।" برنامه های هفته آینده صدا و سیما چیست؟
گزینه اول: چرا خداوند یکی است ولی پیامبران خیلی زیادند؟
گزینه دوم: روش های سرشماری پیامبران با محاسبه منحنی جینی.
گزینه سوم: چرا موقع پرتاب دانشجویان از پشت بام باید ذکر بگوئیم.
گزینه چهارم: پیامبران معصوم ترند یا رحیم مشائی که از اولیا الله است؟ یا سید سادات که علی معلم گفته احمدی نژادست।

سووال هفتم: خبرگزاری ها گفتند " سردار رادان از حسینیان حمایت کرد." حمایت سردار رادان از حسینیان شما را یاد چه چیزی می اندازد؟
گزینه اول: حمایت حسینیان از سعید امامی.
گزینه دوم: بازجویی بعدی رادان از همسر حسینیان.
گزینه سوم: حمایت فرانکشتین از دراکولا.
گزینه چهارم: حمایت پاسبان از قاتل سابق।

سووال هشتم: علی معلم، رئیس فرهنگستان هنر عضو بسیج هنرمندان شد। چرا؟
گزینه اول: جبران کمبودهای هنری
گزینه دوم: استفاده کامل از دستمال
گزینه سوم: گند زدن به ته مانده دستآوردهای هنری کشور.
گزینه چهارم: آدم وقتی پیر می شود کنترل همه چیزش را از دست می دهد.

سووال نهم: با توجه به اینکه سازمان برنامه ریزی کشور توسط احمدی نژاد تعطیل شده است، وی اعلام کرد " طرفدار ایجاد دهها رشته طراحی لباس در دانشگاه هستم." چه ضرب المثلی در این رابطه مهم است.
گزینه اول: شادی هر چی زشت تره، ناز و اداشم بیشتره.
گزینه دوم: خیلی خوش پروپاچه است، لب خزینه هم می نشینه.
گزینه سوم: مفت باشه، کوفت باشه.
گزینه چهارم: با همین پروپاچین، می خوای بری چین و ماچین؟
ابراهیم نبوی(منبع)

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

مشایی جزء اولیا الله شد!

یكی از بولتن‌های محرمانه اصولگرایان در شماره جدید خود مدعی شده است كه دكتر احمدی‌نژاد، اسفندیار رحیم‌مشایی رئیس دفتر خود، مسئول نهاد ریاست جمهوری و رئیس كمیسیون فرهنگی دولت را جزء اولیاء‌الله می‌داند.به گزارش خبرنگار «آینده»، این بولتن محرمانه همچنین با ذكر نقل قول‌هایی از اسفندیار رحیم مشایی درباره رهبر انقلاب كه «آینده» مجاز به انتشار آن نمی‌باشد، نوشته است:"در جریان سفر اخیر احمدی‌نژاد به استان خراسان رضوی، اعضای ستاد حامیان احمدی‌نژاد و جوانان حامی رییس جمهور با وساطت مرتضی آقاتهرانی با وی دیدار كرده‌اند. اعضای ستاد حامیان احمدی‌نژاد در این جلسه كه مدت سه ساعت به طول انجامیده، انتقاداتی در خصوص عملكرد برخی از دولتمردان علی‌الخصوص مشایی مطرح كرده‌اند.نكته قابل توجه در این خصوص اینكه، احمدی‌نژاد برخلاف جلساتی كه تا موضوع انتقاد از مشایی پیش آمده جلسه را ترك می‌كرده است، این بار با دقت به سخنان اعضای ستاد حامیان خود گوش فرا داده‌است. مرتضی آقا تهرانی نیز در برخی اوقات، با تایید سخنان حامیان جوانان احمدی‌نژاد بر آن مهر تایید ‌زده ‌است. پس از پایان این سخنان احمدی‌نژاد در واكنش به آنها گفته است "حرفهای شما برای من قابل قبول نیست. آقای مشایی از اولیا‌ء‌الله است. شما ببینید به عرفایی نظیر مرحوم نخودكی و مروارید چه جفا و بی‌احترامی صورت گرفت. من معتقدم آقای مشایی از اولیای خداست" و بدین ترتیب جلسه احمدی‌نژاد با حامیان خود به پایان می‌رسد." پس از رفتن احمدی‌نژاد از این جلسه مرتضی آقاتهرانی ضمن دلداری به این دانشجویان خطاب به آنان گفته است:" من به شما گفتم احمدی‌نژاد در نظرات خود نسبت به مشایی تغییراتی نخواهد داد. قصه احمدی‌نژاد و مشایی قصد مرید و مرادی است و وی به نوعی مشایی را ..." (منبع)
*************************
کلمه:علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، به اظهارات روز گذشته اسفندیار رحیم‌مشایی، رئیس دفتر احمدی نژاد واکنش نشان داد.
در پاسخ دکتر علی مطهری که برای «تابناک» ارسال شده، آمده است:
سخنان آقای مشایی درباره اظهار نظر اینجانب مبنی بر لزوم عذرخواهی آقای احمدی‌نژاد از مردم به خاطر رفتار انتخاباتی خود، که گفته اند از طریق معاونت حقوقی ریاست جمهوری شکایت خواهیم کرد، حاکی از آن است که ایشان تحمل قبول حق و اجرای عدالت را ندارند.
امام علی علیه السلام می‌فرماید: حق، وسیع‌ترین میدان‌هاست در مقام توصیف کردن و تنگ‌ترین میدان‌هاست در مقام انصاف دادن، یعنی ممکن است کسی درباره حق ساعتها سخنرانی کند، اما در مقام عمل و آنجا که باید حق را بگوید و قضاوت منصفانه داشته باشد ناتوان باشد. عدالت نیز همین طور است، زیرا عدالت عبارت است از اینکه «حق هر ذیحقی را به او بدهیم» و ارتباط وثیقی با حق دارد. بنابراین عدالت نیز در مقام توصیف کردن و سخنرانی میدان وسیعی دارد اما در مقام عمل، کمتر افرادی سربلند بیرون می‌آیند.
آقای مشایی هم گرچه دم از حق و عدالت می‌زند، اما در مقام قبول حق و اجرای عدالت درباره دوست و مرید خود ناتوان است و تحمل آن را ندارد، لذا انکار بدیهی می‌کند. این یک امر بدیهی است که آقای احمدی نژاد با مناظره‌های انتخاباتی خود خصوصاً مناظره با آقای موسوی، زمینه این فتنه را فراهم کرد و عدالت حکم می‌کند که علاوه بر عذر خواهی سران معترضان از مردم، ایشان نیز از مردم عذر خواهی نماید گرچه تقصیر این افراد یکسان نیست، و چنانچه از عذرخواهی سر باز زدند و بنا بر محاکمه شد، همه آنها به طور همزمان توسط قوه قضائیه به عنوان مدعی العموم محاکمه شوند و البته اعمال مجازات احتمالی آقای احمدی نژاد به بعد از دوره ریاست جمهوری ایشان موکول خواهد شد.
بنابراین اظهارات اینجانب، بر خلاف تصور آقای مشایی، سرپوش گذاشتن بر روی جرم سران معترضان نیست. و البته همان طوری که آقای مشائی گفته اند مردم بیشتر از همه می‌فهمند و قضاوت آنها تعیین کننده است. همچنین ایشان گفته اند «این نوع اظهارات دور از انتظار است» ولی باید بدانند که حق جویی و درخواست اجرای عدالت ـ که این بحران تنها از این طریق حل خواهد شد ـ دور از انتظار نیست بلکه امری است منطبق بر فطرت انسانها.
اتفاقاً مطرح شدن آقای احمدی‌نژاد به عنوان زمینه ساز این بحران، لازم و ضروری است زیرا ایشان مانند راننده‌ای است که باعث تصادف دو خودروی دیگر شده و از صحنه گریخته است و باید او را به صحنه بازگرداند.
توهین هایی که در طول این چند ماه توسط افراد ضد اسلام به رهبر انقلاب شد، بخش عمده آن ناشی از اقدامات آقای احمدی‌نژاد بود. لذا عملکرد ایشان باید رسیدگی شود. آقای مشایی هم بهتر است به انکار ضروری دین یعنی عصمت انبیاء ادامه دهند و درباره نقص مدیریت انبیا سخن بگویند. اگر برخی انبیا موفق به اجرای کامل عدالت نشدند به خاطر وجود افرادی مانند آقای مشایی بوده که عدالت پذیر نبودند و مصلحت دوست و رفیق را بر مصلحت جامعه ترجیح می‌دادند و زیر بار عدالت نمی‌رفتند، بلکه ولایت‌پذیر نبودند و با علم به اینکه رهبری از تصدی پست حساس حکومتی توسط ایشان ناراضی است، پست ریاست دفتر رئیس دولت را غصب می‌کردند.
بهتر است آقای مشائی به تلاشهای خود برای دوستی با مردم اسرائیل و بازگشت ایران به ایران باستان و ایران قبل از اسلام ادامه دهند و وارد معقولات نشوند.

مصطفی کریم‌بیگی، جوانی که در روز عاشورا کشته شد


کمیته گزارشگران حقوق بشر- مصطفی کریم‌بیگی، جوان 27 ساله در روز عاشورا در حوالی خیابان نوفل لوشاتو از ناحیه پیشانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.
خانواده وی پس از دو هفته بی‌خبری مطلق و درحالی که تصور می‌کردند او در روز عاشورا دستگیر شده است، در روز دوشنبه 21 دی‌ماه عکس و پیکر او را در پزشک قانونی کهریزک شناسایی نمودند। در مدت بی‌خبری خانواده تماس‌های تلفنی مشکوک و تهدیدآمیزی از تلفن شخصی مصطفی با خانواده وی برقرار می‌شد که بر نگرانی آنان می‌افزود.


ماموران امنیتی پس از شناسایی جسد توسط خانواده از تحویل آن به بستگان خودداری نمودندو اظهار نمودند تنها در صورتی جسد را تحویل می‌دهند که مراسم وی در خارج از تهران انجام شود و خانواده کریم‌بیگی مجبور به پدیرفتن این شرط شدند در حالی که منزل آنها در محله امیریه تهران می‌باشد.
در غروب سه‌شنبه 22 دی‌ماه به شکلی ناگهانی به خانواده مصطفی اطلاع دادند که تنها پدر، مادر و خواهر برای مراسم خاکسپاری اجازه حضور خواهند داشت و پیکر مصطفی کریم‌بیگی در غروب این روز به خاک سپرده شد.
در نهایت، در روز جمعه 25 دی‌ماه در یکی از شهرک‌های شهریار به نام وحیدیه (جوقین) مراسم ختمی برگزار گردید. گزارش‌های دریافتی حاکی از وضعیت بسیار نامساعد مادر و خواهر مصطفی است. آنان در این مراسم از همگان درخواست می‌نمودند که نگذارند خون مصطفی پایمال گردد.

کميته گزارشگران حقوق بشر
Committee of Human Rights Reporters

۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

هلوی پوست کنده


احمدی نژاد: با کت و شلوار معذبم.


پ।ن:جیگرتو خوش تیپ ! بی کت و شلوار هم عزیز و تو دل برویی!!

عطسه بر هر درد بی درمان دواست!

به خانم ناظم سپرده بودم به بچه ها بگوید سر امتحان به هیچ سوالی جواب نمیدهم .همه چیز واضح بود.
نیم ساعت مانده با پایان وقت آمدند دنبالم که بچه ها سوال دارند.می دانستم بیشتر پی شنیدن جوابند تا فهمیدن سوال.سر جلسه و گفتم :«جواب هیچ سوالی رو نمی دم.»پریسا با لحنی طلبکارانه گفت:«پس برا چی اومدین سر جلسه؟» باخونسردی گفتم:«اومدم بگم جواب سوالاتونو نمیدم ! هرچی ازتون خواستم همون رو بنویسید. »
مهسان هیچ سر حالنبود ।برگه اش را که داد دستم زیرش نوشته بود مادر بزرگش فوت کرده و نتوانسته درس । بخواند ازخواسته بود هوایش را داشته باشم .
برگه ها را که یکی یکی صحیح می کنم همان نتایج تقریبا تکراری دوباره را می بینم.بچه درس خوانها جواب ها را عالی نوشته اند . گیج ها یکی دو مثال را یادشان رفته। کمی ضعیف ها هم شاخ غول را نشکسته اند।
******************
دست خودم نیست، صدای عطسه ام خیلی بلند است ॥ مهدی هم معمولا بی تفاوت نیست و با لحنی محترمانه عاشقانه و مودبانه به جای عافیت باشه می گوید:«خرس ترکید»!!
یک بار سر جلسه ی امتحان مراقب بودم । چنان عطسه ای کردم که کم مانده بود بچه ها به جای جواب سوالها جانشان را بدهند!
به مهدی می گویم:یادگاری میماند ازم। هر وقت نبودم و صدای بلند عطسه شنیدی یادم می کنی।
*************
دیروز امین از چند و چون اهدای عضو می । پرسیدمحض ریا هم که باشد بهش گفتم من هم کارت اهدا عضو دارم. خواست تا ببیند .
پشت و روی کارت را که خواند گفت:من این و آتیش می زنم.اما ای ول به جمله ی آخرش مخصوصا که با رنگ سبزم نوشته .جمله را دوباره خواندم:من زهرا ....فرزند عباس ؛به شماره شناسنامه ....
«مایلم اعضای بدنم را در زمان مرگم اهدا کنم . باشد که ادامه ی زندگی اجزای وجودم ، نجات بخش زندگی دیگری باشد»
***************
پ।ن।این روزها به مرگ زیاد فکر میکنم।


دیوانگان در ترن


سه سال قبل احمدی نژاد گفته بود " قطار ما نه دنده عقب دارد و نه ترمز و هیچ کس نمی تواند آن را کنترل کند." تا زمانی که پاترول نیروی انتظامی به طرف مردم نرفته بود و تعدادی از آنها را نکشته بود و از صحنه نگریخته بود و فیلم آن در اینترنت منتشر نشده بود، کسی نمی توانست باور کند که این قطار نه ترمز دارد و نه دنده عقب. حالا همه می دانیم که این قطار با سرعت در حال حرکت است، نه ترمز دارد و نه دنده عقب و مستقیم و با سرعت به سوی دیوار می رود. ممکن است فکر کنید چرا آنها در چنین قطاری به پیش می روند؟ دهها پاسخ وجود دارد، یکی اش این است که آنها دیوانه اند. حتما فکر می کنید که این جمله را از سر خشم می گویم و اگر بروید و فردا بیاید راه مصرف دارو عوض می شود و دیگر لازم نیست برای درمان آن را مصرف داخلی کنیم. نه، واقعا دیوانه اند! باور کنید!

یک استاد دانشگاه که در جریان انتخابات طرفدار سبزها بوده، و در تظاهرات روز 25 خرداد به دانشجویانش گفته که برای تظاهرات به خیابان خواهد رفت، جلوی خانه اش کشته می شود. آن هم در کشوری که سالهاست هیچ کسی جز دولت، مرتکب قتل سیاسی نشده است. دولت نیم ساعت قبل از انجام ترور اطلاعیه ای به همه خبرگزاری ها می دهد و اعلام می کند که یک دانشمند هسته ای جمهوری اسلامی توسط آمریکا و اسرائیل ترور شده است. ده روز قبل یکی از مهم ترین حامیان دولت گفته بود که " بزودی انفجارها و ترورها آغاز می شود." بادامچیان همه را گفته بود، فقط لیست ترور شوندگان را منتشر نکرده بود و گذاشته بود برای بعد از عملیات. ظاهرا اشتباهی که در ترور مسعود علیمحمدی صورت گرفته بود، این بود که ترور کنندگان موفق نشده بودند از میان دانشمندان فیزیک هسته ای یکی را برای ترور پیدا کنند، به همین دلیل یکی از دانشمندان فیزیک ذرات بنیادی را انتخاب کردند. فرض کنیم که اسرائیلی ها یا آمریکایی ها واقعا قصد داشتند یک دانشمند هسته ای کشور را از بین ببرند، خوب، آنها که فهرست همه دانشمندان هسته ای را داشتند، برای چه یکی از آنها را انتخاب نکردند؟ یا فرض کنیم که مجاهدین می خواستند یکی از سبزها را ترور کنند یا یکی از نیروهای حکومت را ترور کنند، چرا آدمی را ترور کردند که اصلا نه سابقه سیاسی زیادی دارد و نه چهره ای شاخص است و نه ربطی به دولت دارد و نه حتی مخالف جدی و صاحب نام دولت است؟ حتما فکر می کنید کاسه ای زیر نیم کاسه است و ترور مسعود علیمحمدی یک پروژه عجیب و غریب با قصدی عجیب و غریب است. نه، اصلا چنین نیست. صرفا یک اشتباه عملیاتی تروریست های حکومتی است، چرا این کار را کردند؟ و اصلا چه سودی از این کار می توانستند ببرند؟ مطمئن باشید هیچ. دلیل این کار چیست؟ هیچ، فقط یک جمله، آنها دیوانه اند.
حکومت برای ترساندن مردم، اعلام می کند که اتهام کسانی که روز عاشورا به خیابان آمدند محاربه با حکومت و مجازات آن هم اعدام است. بعد، 37 نماینده ملت رسما نامه ای امضا می کنند که مدت اعدام از 25 روز به 5 روز کاهش یابد. بعد، مسوولین قضایی استدلال می کنند که کسانی که قرار است اعدام شوند، اعضای سازمان مجاهدین خلق هستند. دلیل اش هم این است که مریم رجوی گفته که این افراد، با ذکر نام عضو سازمان ما هستند، و دولت هم چون به حرف مریم رجوی خیلی اعتقاد دارد، می خواهد آنها را اعدام کند. یعنی هم می خواهد عده ای اعدام شود، و هم نمی خواهد زیر بار کشتن مخالفان برود، هم می خواهد بترساند، هم می خواهد بگوید از ما نترسید، ما فقط مجاهدین را اعدام می کنیم. هم می خواهد آن روی سگش را نشان بدهد، هم نمی خواهد مخالفان را عصبانی کند. فکر می کنید کدام موجود معقولی این کار را می کند؟ یعنی از یک طرف به مردم می گوید که اگر به خیابان بیایند، آنها را می کشند، بعد ساعتها حرف می زنند و دلیل می آورند که ما هیچ کسی را در خیابان نکشتیم. من که می گویم اینها دیوانه اند، شما باور نمی کنید؟
دولت می گوید که دهها میلیون نفر روز نهم دی ماه برای اعتراض به توهین به عاشورا به خیابان آمدند، وزیر اطلاعات می گوید سه و نیم میلیون نفر به خیابان آمدند، دادستان کل کشور می گوید دو و نیم میلیون نفر به خیابان آمدند، کیهان می گوید که چهار میلیون نفر به خیابان آمدند، نویسندگان سایت رجانیوز می نویسند پانصد هزار نفر به خیابان آمدند. یک شبکه صدا و سیما اعلام می کند سه میلیون به خیابان آمدند و بعد تصویر پنجاه هزار نفر از مردم را نشان می دهد. بعد ناراحت می شوند که چرا مردم حرف های دولت را باور نمی کنند. حتما می گوئید که این دولت چطور تا حالا با این بی برنامگی و بی حساب و کتاب رفتار کردن، سرکار مانده است. کجا سرکار مانده است؟ یک روز به مردم تیراندازی نکنند، معلوم می شود چقدر مردم حامی دولتند، لابد می گوئید چطور چنین دولتی تا حالا سر کار مانده، عرض می کنم که اینها دیوانه اند، رسما!
یکی را به جرم ای میل زدن به صدای آمریکا شش سال زندانی می کنند، بعد از شش ماه قانون تصویب می کنند که همکاری با صدای آمریکا جرم است و اگر کسی این جرم را مرتکب شود بین سه ماه تا یک سال زندانی می شود. بهزاد نبوی را به اتهام براندازی نظام دستگیر می کنند، بعد از چهار ماه به اتهام اخلال در ترافیک محاکمه اش می کنند. احمد زیدآبادی به اتهام اینکه ننوشته رهبر معظم انقلاب به شش سال زندان محکوم می شود، در همان حالی که مردم در خیابان شعار می دهند " رهبر ما قاتله، ولایتش باطله" زور می زنند یک بدبختی پیدا می کنند مثل حسین درخشان، او را به عنوان کارشناس سیاسی در تلویزیون پرس تی وی معرفی می کنند و می شود تنها مدافع ایرانی روشنفکر جمهوری اسلامی، بعد او را دعوت می کنند به ایران و یک هفته بعد زندانی اش می کنند تا امروز. می پرسی، شما با مخالفتان دشمنی دارید، با طرفدارتان هم دشمنی دارید؟ حتما می گوئید چطور چنین دولتی تا امروز سر کار مانده است؟ بابا، یک ساعت است دارم توضیح می دهم، شما یک مشت دیوانه را هم بگذارید توی هیات دولت که هیچ کاری نکنند جز زبان بیرون آوردن و انگشت کردن به هم و با یک ارتش جلوی اعتراض مردم را بگیرید، طبیعتا حکومت تان می ماند سرکار.
حالا از همه اینها گذشته، طرف می پرسد که اگر واقعا احمدی نژاد دیوانه است، پس سیاست خارجی کشور را چه کسی اداره می کند؟ سووال من این است، مگر سیاست خارجی ایران اداره می شود؟ امروز ایران طرفدار چین است، فردا طرفدار روسیه است، هفته بعد طرفدار ترکیه است، هفته بعدش طرفدار برزیل است. تنها کسانی که به ایران می آیند دیکتاتورهایی هستند که در همه جای دنیا تحت تعقیب اند، صد تا دوست داشتیم، در عرض چهار سال همه دشمن مان شدند. برای هر دانه رای در سازمان ملل باید دو میلیارد دلار باج بدهیم. در عرض یک سال هم چهل تا دیپلمات برکنار شده، بیست تا پناهنده شده، شما اگر یک نئاندرتال که تازگی ها معلوم شده خیلی هم مشنگ نیست، بالاخره یک رقیب برای احمدی نژاد پیدا شد، بگذارید وزیر خارجه، ببینید چنین گندی به وزارتخارجه می زند. تازه، هر چه هم که ته مانده احترامی در دنیا داریم بخاطر کسانی است که هنوز حکم اخراج شان به دست شان نرسیده. این سیاست خارجی را هر دیوانه ای می تواند هر سال عقب ببرد.
آخرش هم سووال می کنید که پس این دولت چطور سرپا مانده؟ به نظر شما سرپا مانده؟ دولتی که رهبرش هر روز وسط خیابان مورد احترام عمومی است، رئیس جمهورش دروغگو نامیده می شود، هر کس مخالفش باشد، می شود ستاره محبوب ملت، قاضی اش رسما متهم به قتل است، وزیر دفاع اش تحت تعقیب بین المللی است، وزیر سابق آموزش و علوم عالی اش رسما متهم به تقلب مدرک تحصیلی بود. مشاوران رئیس جمهور هر کدام حداقل یک پرونده کیف زنی یا کلاهبرداری یا جعل امضا دارند، با سالی ده ها میلیارد دلار پول می خواستید از این هم عقب تر برود؟ شما همین مملکت را سالی سی میلیارد کنترات بدهید به شرکت فیلیپس، اهداف تان را هم روی یک تکه کاغذ بنویسید، مثل دسته گل اداره اش می کنند. خاتمی با مقدار پولی که هر سال احمدی نژاد گم می کند، مملکت را اداره می کرد، هر عیب که داشت از نظر اقتصادی و تکنولوژیک هر روز بهتر از دیروز بود. باز هم باور نمی کنید؟ بابا! اینها دیوانه اند!
حتما باید جن گیر هندی که هفته گذشته رحیم مشائی برای هشتصدمین بار در چهارپنج سال اخیر به دیدارش رفت برایتان نسخه بنویسد و تائید کند تا باورتان شود اینها دیوانه اند. تازه سه بار وزارت اطلاعات خواهش کرده بابا نرو این همه هند آبرویمان رفت، وزارت خارجه نوشته به رییس جمهور که بابا جلو این را بگیر دیگر سفیرمان حاضر نیست این همه به هندی ها التماس کند، اما از پاستور دستور صادر شده برای رحیم مان هم هتل تاج محال و هم یک ساعت ملاقات با رییس جمهور اگر نشد معاون اگر نشد وزیر اگر نشد معاون وزیر اگر نشد مدیرکل اگر نشد سپور ... بگیرید و بعد هم تنهایش بگذارید با یک نفر که الان چهار سال است تمام مخارجش را سفارت می دهد، خلوت کند. همه این ها درست وقتی روزنامه جوان متعلق به سپاه پاسداران می خواهد این آبروریزی را افشا کند تیتر می زد دسته گل اصلاح طلب ها و ته خبرش می نویسد مشائی با یکی از مدیران میراث فرهنگی در زمان خاتمی به این دیدار رفته است. یعنی کرم از اصلاح طلبان است. حالا شما چی می گوئید این ها دیوانه نیستند.
حالا تازه قرار بود دیشب رحیم مشائی بر اساس نسخه جوکی هندی برود شب میهمان روحانیون واعظ و آن جا برای یک عده کلاهبردار مانند جعفر شجونی مساله بگوید . اگر تردید دارید خبر فارس نیوز را بخوانید. باز بگوئید این ها دیوانه نیستند. بابا هستند ... هستند والله
تازه معلوم شده جوکی هندی گفته سال 2010 این دولت یا حکومت سقوط می کند। بگو بابا این که این همه زحمت و خرج نداشت ما هم می دانستیم و این همه گفته بودیم । (منبع)

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

ماشین 300هزار دلاری رهبر معظم. به نقل از ایسنا


ناگفته های تشییع مظلومانه علیمحمدی




احمد شیرزاد دروبلاگش به شرح ناگفته های تشییع همكلاسی خود پرداخت:
امروز جنازه مسعود تشییع شد، اما معركه ای بود در جای خودش. برادران حزب الله از صبح بسیج شده بودند و یك لحظه دور جنازه را رها نكردند. بلندگو و موتور برق و مداح و باند های بسیار قوی استریو بر فراز وانت های سازمان دهی شده همه در اختیار آنان بود. خانواده و اطرافیان عملاً اختیاری نداشتند و همه ی برنامه دست برادران بود. از همان روز ترور دكتر علیمحمدی سران آمدند و رفتند و اصرار به خانواده مسعود كه او را در نماز جمعه تهران تشییع كنیم. تنها جایی كه تیغ خانواده اش برید همین بود كه بر برگزاری مراسم تشیع در روز پنجشنبه ایستادگی كنند.
از صبح زود اطراف منزل مسعود مملو از جمعیت بود. پلیس همه معابر را بسته بود. محیط پر بود از نیروهای ضد شورش با لباس های رسمی و جمعی كه تا دیروز اسمی هم از علیمحمدی نشنیده بودند با لباس های غیر رسمی. خانواده مسعود علاقه مند بودند كه مراسم خاكسپاری سیاسی نشود و البته هر چه آبرومندتر برگزار شود. به تدریج دوستان و آشنایان جمع شدند. منزل جا نداشت. همه در كوچه های اطراف ایستاده بودند. جمع كثیری هم دوربین به دست دور و كنار دنبال جایی می گشتند كه از ارتفاع بالاتری صحنه ها را فیلم برداری كنند. اغلب آن ها از شبكه های رسمی خودمان بودند و ظاهراً شبكه های خارجی كه در تهران نمایندگی دارند از ترس تكرار تجربه های گذشته احتیاط داشتند و كمتر آمده بودند. البته تك و توكی خبرنگارهای خارجی یا نمایندگان آنها را می شد دید ولی نه زیاد. برادران دولتی كه در این یكی دو روزه حضور دائمی در منزل مسعود داشتند تدارك گروه موزیك نظامی، اتوبوس برای جا به جایی تشییع كنندگان، مداح و قبركن و آمبولانس و خلاصه هر چیزی را خودشان دیده بودند. طفلكی مسعود چقدر برای آقایان عزیز شده بود. فكر همه جور مردنی را می كرد غیر از این. به مخیله كسی خطور نمی كرد كه فرماندار و وزیر و رئیس دانشگاه و دهها مسئول ریز و درشت دیگر از لحظه ی ترور در خانه آنها به خط شوند تا برنامه های شهید همه به خوبی اجرا شود و چیزی از خط خارج نشود!
حدود هشت و نیم صبح بود كه آقایی میانسال رفت بالای وانت و میكروفن را به دست گرفت. اولش ملایم صحبت كرد و شعاری نمی داد. ظاهراً آقایان به خانواده مسعود قول داده بودند كه بهره برداری سیاسی خاصی از مراسم نكنند. ولی در هر حال ریش و قیچی و همه ی امكانات قابل تصور از همان لحظه ی نخست در اختیار آنان بود و هر چه خواستند كردند. اول كار آقای میكروفن به دست از شهدای دانشگاهی تجلیل كرد. از شهید مطهری و شهید نجات اللهی (استاد مبارزی كه در جریان اعتراض و تحصن دانشگاهیان در سال 57 در ساختمان وزارت علوم به شهادت رسید) صحبت كرد و مسعود علی محمدی را در كنار آنها قرار داد. بعد از دقایقی از پشت میكروفن اعلام كرد برادرانی كه آماده مراسم تشییع هستند دستشان را بلند كنند، عده ای در حدود 150 تا 200 نفر كه لابه لای جمعیت بودند دستهاشان را به حالت آمادگی بلند كردند و آن جناب از بالا ظاهراً به این نتیجه رسید كه همه چیز هماهنگ است و عدّه ی كافی آماده برنامه هستند. تابوت را از آمبولانس پیاده كردند و به داخل منزل بردند و شعار های مخصوص را آغاز كردند. به شدت اطراف تابوت را در كنترل داشتند و اجازه نمی دادند از فامیل و آشنایان كسی زیر تابوت برود.
معمولاً در تشییع جنازه ها در ایران رسم است كه شعارهای عام مذهبی از قبیل لا اله الا الله و محمدا رسول الله می دهند. شعارهای غالب اما در این برنامه شعارهایی از قبیل مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق، این گل پرپر شده هدیه به رهبر شده، و امثال این ها بود. به جرأت می توانم بگویم كه در تمام طول چند ساعت برنامه كه از بلندگو شعار می دادند حتی یكی دو دقیقه هم از شعارهای مرسوم لا اله الا الله و محمد رسول الله استفاده نكردند. یكی دو بار هم كه آمد بگوید لا اله الا الله و جمعیت حاضر خواستند دنبالش تكرار كنند، اضافه كرد "امریكا عدو الله" و دوباره رفت روی خط خودش.سنت است در اغلب مراسم تشییع كه موقع آوردن میت به خانه اش و نیز قبل از دفن، دقایقی را سكوت می كنند تا اهل خانه و به خصوص خانم ها با عزیزشان وداع كنند و سخن دلشان را به زبان گریه و عزا با خدای خویش باز گویند و عقده های دل را بر سر پیكر عزیز از دست رفته باز كنند. اما در این برنامه ظاهراً آن چنان برادران نگران جزییات بودند كه حتی لحظه ای بلندگوها ساكت نشدند و مداحان و شعارگویان حرفه ای به مدد استریوهای قوی آن چنان یك نفس برنامه اجرا كردند كه هیچ كس حتی نتواند صدای گریه بستگان مسعود را به گوش بشنود. شنیده شد كه حتی یك بار یكی از آقایان به خانم علیمحمدی نیز تشر رفته بود!
ظاهراً دوستان و فامیل مسعود چاره ای جز تسلیم نداشتند. خانواده ی او نگران به هم خوردن مراسم و ایجاد مانع برای برگزاری برنامه های بعدی نظیر ختم و هفته و غیره بودند. آن ها كه مسعود را دوست داشتند كاری جز نثار اشك و طلب علو و مغفرت برای روح پاكش نمی توانستند انجام دهند. به ناچار این ها خود را كنار كشیدند و جنازه ی مسعود را به غریبه ها سپردند تا هر چه می خواهند انجام دهند. تابوت مسعود را كسانی با خود بردند كه تمام آشنایی شان با او از زمانی بود كه از او جسدی در خون غلتیده مانده بود.این سوتر اما چهل پنجاه نفری از استادان و محققان فیزیك كشور با چشمانی اشك آلود نظاره می كردند و آرام آرام جمعیت را دنبال می كردند و جمع كثیری از مردم عادی، اهالی محل و فامیل و اطرافیان مسعود كه بیش از یكی دو هزار نفر تخمین زده می شدند. تشییع كنندگان بر سر دو راهی مانده بودند. از سویی همه دوست داشتند به احترام روح علیمحمدی و بنا به سنت رایج پیكر او را مشایعت كنند و از سوی دیگر در آن جلو نمایشی در جریان بود از شعار های خاص و شركت كنندگان خاص، كه كمتر كسی راغب بود در تصویرها به شكل سیاهی لشكر آن ها دیده شود. دوربین های رسانه های رسمی همه پیرامون وانت رهبری كننده در حركت بودند و به دنبال ثبت چهره های شاخص و نشان دادن فضای ویژه ای كه در آن جلو حكمفرما بود.
دقایقی بعد اتفاق جالبی افتاد. جمع چند صد نفره ای از دانشجویان دانشگاه تهران، به خصوص بچه های گروه فیزیك، عكسی از دكتر علیمحمدی را در جلو گرفته بودند و با سكوت به دنبال آن حركت می كردند. تنها گاهگاهی صلوات می فرستادند . آن ها به تدریج بین خودشان با گروه تشییع كنندگان حكومتی فاصله ایجاد كردند و صف خودشان را از برنامه از پیش تعیین شده جدا كردند. به تدریج كه تشییع كنندگان متوجه این جمع شدند به آن ها پیوستند و از صف برنامه رسمی برادران جدا شدند. صحنه جالبی بود. آقایان در آن جلو یكدفعه دورشان را خلوت دیدند. خودشان بودند و خودشان. یكی دو نفرشان با خشونت آمدند تا پوستری را كه در جلوی صف دانشجویان در دست آنان بود از آنان بگیرند كه با مقاومت جمع مواجه شدند. به تدریج شعارهای لا اله الا الله و محمدٌ رسول الله از بین جمعیت بالا گرفت و فضای خیابان را پر كرد، آنچنان كه حتی صدای بلندگوهای بسیار قوی برادران دیگر شنیده نمی شد. به قول نقاشان كنتراست جالبی ایجاد شده بود. در این سو اشك بود و لا اله الا الله . در آن سو بانگ مهیب بلندگوها بود و مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه. در این سو آه حسرت بود در از دست دادن استاد محبوبی كه بچه ها فرزندوار دوستش داشتند و اكنون از وداع با پیكر بیجان او نیز محروم بودند، و در آن سو خشم مضطربانه كسانی كه نگران بودند جنازه ی مسعود به دست دیگران بیفتد و آن را مثل غنیمتی جنگی برای خویش محافظت می كردند. این سو محبت خالصانه بود و ماتم صادقانه كسانی كه مسعود را از دست رفته می دیدند و آن سو دوربین بود و سیطره قاهرانه كسانی كه احساس می كردند مسعود را به دست آورده اند. این سو سكوت مظلومانه ای كه تنها پناهگاهش شعار جاودان لا اله الا الله است و آن سو یك دوجین از شعارهای مرگ و تكفیر كه در عمل برای حذف دیگران به كار می روند.یك بار برادران كه دیدند دارد سه می شود عقبگرد كردند تا فاصله شان با جمعیت سبز از بین برود و دوباره كنترل را به دست گیرند. آنها برای این كار حتی وانت هدایت كننده را به عقب كشیدند كه یكی از خانمها فریاد زد اگر كسی را زیر گرفتید نگویید وانت دزدی بود!
پیرامون این تابلوی متضاد قاب سیاه رنگی بود از مأموران سیاهپوش ضد شورش با انواع تجهیزات كه دور گرفته بودند جمعیت را و موتورسوارانی كه به بالا و پایین می رفتند و می آمدند. فضایی از ترس و نگرانی حكمفرما بود و كسی نمی دانست كه آیا مراسم تا پایان به سلامت طی خواهد شد یا نه. شمار نفرات ضد شورش را دوستان بالای هزار مأمور برآورد می كردند. در طی مسیر در یك ورزشگاه جمع كثیر چند صد نفره ای از آنان به حالت آماده باش بودند.پس از ساعتی از این مراسم تشییع دوگانه، خبردار شدیم كه آقایان جنازه را با آمبولانس به محل دفن، یعنی امامزاده علی اكبر چیذر برده اند. شركت كنندگان به تدریج پراكنده شدند و هر كدام تلاش كردند تا با وسیله ای خود را به محل تدفین برسانند.حوالی ساعت 11 صبح تمام خیابان های اطراف محله ی چیذر مملو از جمعیت و نیروهای ضدشورش بود. جنازه مسعود كماكان مثال غنیمتی جنگی در دست آقایان بود. حتی امكان نزدیك شدن به تجمع آنان به سادگی وجود نداشت و در عین حال افراد از برخورد خشن احتمالی آقایان نگران بودند و نمی خواستند با آنان تداخل و همراهی داشته باشند.
دوستان و دانشجویان مسعود از خواندن نماز بر پیكر او و شركت در مراسم خاكسپاری عملاً محروم بودند. آنها همه این مراسم را آن طور كه میلشان بود انجام دادند. هنگام خاكسپاری در ورودی امامزاده بسته بود و ما از پشت شبكه آجری دیوارهای اطراف امامزاده گوشه هایی از مراسم را می دیدیم. امیر می گفت این صحنه مرا یاد قبرستان بقیع انداخته بود كه تنها از پشت دیوارهای مشبك می توان به داخل نگاه كرد.هنگام خاكسپاری نیز همان طور كه گفتم بلندگو لاینقطع به كار بود و شعارهایی پی در پی گوینده شنیده می شد. صدای ماتم عزاداران محدودی از بستگان مسعود كه توانسته بودند به محل خاكسپاری نزدیك شوند را هیچكس نمی توانست بشنود. گویی آقایان نگران بودند كه نكند برخی صحنه های قبلی در هنگام خاكسپاری تكرار شود و عزاداران در میان گریه هاشان چیزهایی بگویند كه خوشایند نباشد.ظهر نشده بود كه مسعود به خاك رفت و همه چیز تمام شد. دانشجویان ماتم زده به اقامت گاه هایشان برگشتند و مشایعت كنندگان هر كدام به راه خویش رفتند. اذان ظهر را كه می گفتند دیگر از آن سینه چاكانی كه نگران بودند جنازه مسعود دست دیگری بیفتد خبری نبود. نگرانی هایشان تمام شده بود و بار دیگر نفسی راحت كشیدند و رفتند. كاش می شد چشم نامریی می داشتیم و می دیدیم از فردا چند نفر آن ها كه این طور جنازه مسعود را به خود چسبانده بودند بر سر خاك او هم حاضر می شوند تا فاتحه ای بخوانند. مسعود از لحظه شهادت تنها همین دو روز را نزد ما نبود. از این پس آن چه اثر معنوی از او به جای مانده است سنخیت و تعلقی به برخی از كسانی كه تنها پشت جنازه اش حاضر بودند نخواهد داشت. مسعود پنجاه سال مال ما بود، و بعد از این نیز مال ماست. تنها یك امروزی تابوت او به سرقت رفت و تمام شد.
گروه فیزیك دانشگاه تهران از فردا جای خالی مسعود را شاهد خواهد بود و دانشجویان، علیرغم اشك و حسرت با عزم و جدیت تلاش خواهند كرد تا مشعل علم را در سرزمین ایران فروزان نگه دارند. خانواده مسعود نیز باید به زندگی بی او عادت كنند، چه كار سختی. مگر می شود كسی را فراموش كرد كه در تمام لحظات حضور، بودنش را حس می كردی و فضای پیرامونش سرشار از نشاط بود و تحرك. اما به هر تقدیر چاره ای نیست. زندگی باید كرد. خدا یاری شان دهد.(منبع)

سبز یعنی آخرین فصل سکوت

سبز یعنی استقامت تا بهار
آبروی مادران داغدار
سبز یعنی رنگ سهراب در کفن
سبز یعنی افتخار این وطن
سبز یعنی ملتی پر اقتدار
سبز یعنی رأی مان با اعتبار
سبز یعنی رنگ خون عاشقان
سبز یعنی قبر بی نام و نشان
سبز یعنی مردمی بیدار شد
حاکم ظالم به دنیا خار شد
سبز یعنی آخرین راه امید
سبز یعنی خشم دل های سپید
سبز یعنی مادری از جان گذشت
آن زمانی که ندایش برنگشت
سبز یعنی ظالمی از ترس سبز
می نهد بر گردن خود شال سبز
سبز یعنی آخرین فصل سکوت
سبز یعنی رأی ما غیر از تو بود
(کامران)
http://dolatemelli.blogspot.com/2010/01/blog-post_15.html


۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه : می‌ارزد برای حفظ حکومت، ۷۵ هزار نفر کشته شوند

جنبش راه سبز (جرس): علی سعیدی، نماینده آیت‌الله خامنه‌ای در سپاه، با اشاره به آمار کشته‌شدگان سه جنگ امام اول شیعیان، گفت که می‌ارزد برای حفظ حکومت، ۷۵ هزار نفر کشته شوند.


بر اساس منابع تاریخی، در جنگ‌های صفین، نهران و جمل در دوران خلافت امام اول شیعیان، بیش از ۷۰ هزار نفر کشته شدند.

علی سعیدی امروز در همایش شیوه‌های دفاعی در جنگ نرم، این گفته اکبر هاشمی رفسنجانی که اگر «مردم حاکمان را نخواهند، باید از قدرت کناره‌گیری» کنند را استدلالی مربوط به زمان شکل‌گیری حکومت اسلامی دانست.
وی گفت: اگر ایران در محاصره آمریکا قرار گیرد و بنا باشد با یک قرص نان و ۱۰۰ گرم پنیر زنده بمانیم، می‌ارزد که پای آرمان‌های خود و برای حفظ انقلاب بایستیم.
سعیدی در بخش دیگری از اظهارات خود به حوادث پس از انتخابات اشاره کرد و اظهار داشت که فتنه‌گران، دیگر برای رهبران خود، تره هم خرد نمی‌کنند.
نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران همچنین با انتقاد از سکوت برخی خواص در حوادث ماه‌های اخیر ایران، ادعا کرد که ۱۰ درصد آنها سقوط کرده‌اند و ۹۰ درصد نیز در خط هستند.
سعیدی همچنین گفت که امروز برخی می‌خواهند میدان‌داری کنند، به طوری که یک پای آنها در موتلفه است و یک پای دیگر در جبهه مشارکت و مجمع روحانیون، در حالی که اینجا دیگر جای دوبل بازی کردن نیست.(منبع)


مهدی اسکروچ!

دقیقا سی و شش روز مانده به । کنکور. من الان باید در حال تست زدن باشم।اما نیستم.
دیشب با مهدی رفتیم انقلاب چند تایی کتاب خریدیم। تو راه هی دلم ذرت مکزیکی خواست ।। هی دلم لواشک لوله شده ی خوشرنگ خواست।باقالی با گلپر خواست। هی ناز اومدم مهدی هم نخرید برام।
می گفت: اینا آشغالن। منم گفتم دلم می خواد آشغال بخورم। برگشته می گه: من پولمو بابت آشغال نمی دم.!!با پول خودت بخر بخور। بمیر.
।رومنسش منو کشته.

ترور استاد دانشگاه حامی موسوی در قیطریه

نوع خبررسانی واحد مركزی خبر، شبكه العالم و شبكه پرس تی وی و رسانه های حامی دولت به نحوی بود كه این اقدام را یك ترور سیاسی علیه استادان حامی دولت جلوه دهند و یك سایت دیگر آن را شهادت دانشمند هسته‌ای خواند.با این حال با بررسی لیست استادان حامی موسوی در انتخابات مشخص شد...

پس از ترور مشكوك شهید سید علی حبیبی موسوی، خواهرزاده مهندس موسوی در روز عاشورا، امروز برخی رسانه ها از ترور یك استاد متعهد دانشگاه تهران توسط ضد انقلاب خبر دادند.

به گزارش خبرنگار آینده، نوع خبررسانی جهت‌دار واحد مركزی خبر، شبكه تلویزیونی عرب زبان العالم و شبكه تلویزیونی انگلیسی زبان پرس تی وی و رسانه های حامی دولت به نحوی بود كه این اقدام را یك ترور سیاسی علیه استادان حامی دولت جلوه دهند و یك سایت دیگر آن را شهادت دانشمند هسته‌ای خواند.

با این حال با بررسی لیست استادان حامی موسوی در انتخابات مشخص شدمسعود علی محمدی استاد متعهد فیزیك دانشگاه تهران، استاد فیزیك دانشگاه تهران از حامیان میرحسین موسوی در انتخابات بوده است.

وی از اولین نسل دكتراهای فیزیك داخل كشور بوده و دوره دكتری فیزیك داخل كشور به همت او و تعدادی دیگر از اساتید در اواخر دهه 60 راه‌اندازی شد.


فارس در این زمینه نوشت: مسعود علی محمدی استاد متعهد فیزیك دانشگاه تهران صبح امروز در اقدام تروریستی كشته شد. بر اساس اطلاعات اولیه استاد محمدی هنگام خروج از منزلش در منطقه قیطریه تهران در انفجار یك بمب كنترل از راه دور كشته شد.
دستگاه‌های امنیتی و انتظامی بررسی این حادثه تروریستی و شناسایی عوامل آن را آغاز كرده‌اند.
بمب گذاری در سطل آشغال مقابل منزل این استاد فیزیك انجام شده بود.

امروز صبح واحد مركزی خبر هم گزارش كرد كه "یك استاد متعهد و انقلابی دانشگاه تهران" به نام مسعود محمدی "در اقدام تروریستی عناصر ضد انقلاب و استكبار به شهادت رسید."

پیشتر شبكه تلویزیونی عرب زبان العالم و شبكه تلویزیونی انگلیسی زبان پرس تی وی نیز گزارش كرده بودند كه یك استاد دانشگاه تهران در انفجار بمب كنترل از راه دور در نزدیكی خانه خود در شمال تهران كشته شده است.

براساس این گزارش ها، مسعود محمدی، استاد دانشگاه تهران، پس از خروج از خانه خود در منطقه قیطریه در صدد سوار شدن بر موتور سیكلت خود بود كه انفجاری روی داد و او را كشت.

ظاهرا بمب در موتور سیكلت جاسازی شده بود و با وسیله كنترل از راه دور منفجر شد.

با حضور كارشناسان نیروی انتظامی و نهادهای امنیتی، پیكر این استاد دانشگاه توسط آمبولانس به پزشكی قانونی منتقل شد.

گفتنی است در ماه‌های اخیر پس از قتل فرزند شهید سید مجتبی هاشمی كه موضوعی ناشی از اختلافات خانوادگی بود و بعدا دادستانی برادرش را به عنوان قاتل معرفی كرد، رسانه های حامی دولت تلاش كردند آن را ترور سیاسی جلوه دهند.

جزییات ترور
سرپرست دادسرای امور جنایی تهران جزئیات جدیدی از ترور استاد دانشگاه تهران را اعلام كرد. فخرالدین جعفر زاده گفت: «در ساعت 8:05 دقیقه صبح امروز خبر انفجار به قاضی كشیك تهران اعلام شده است.»

وی ادامه داد: «پس از اعلام این خبر به اتفاق شاملو، بازپرس شعبه یك دادسرای امور جنایی و حیدری، بازپرس شعبه 10 این دادسرا به محل حادثه اعزام شدیم.»



جعفرزاده افزود: «پس از حضور در محل حادثه و در بررسی‌های اولیه مشخص شد انفجار حدود ساعت 7:58 صبح امروز اتفاق افتاده است.»

وی گفت: «در بررسی‌های ابتدایی مشخص شد كه این استاد دانشگاه سوار بر خودروی خود در حال خروج از پاركینگ منزلش واقع در محله پل رومی بر اثر انفجار یك دستگاه موتورسیكلت كشته شده است.»

سرپرست دادسرای امور جنایی تهران ادامه داد: «همچنین بررسی‌‌ها نشان می‌دهد این بمب از فاصله بسیار نزدیك با این استاد دانشگاه و بوسیله كنترل از راه دور منفجر شده است.»

در همین حال سخنگوی وزارت بهداشت در باره آسیب دیدگان این حادثه تروریستی گفت: «بلافاصله بعد از حادثه تروریستی صبح امروز در تهران كه منجر به شهادت استاد دانشگاه تهران شد، اورژانس تهران در محل حادثه حاضر شد و به مداوای مصدومان پرداخت.»

به گزارش "فارس" عباس زارع نژاد افزود: «حادثه تروریستی صبح امروز در ساعت 8 و 5 دقیقه رخ داد و طی آن استاد دانشگاه تهران بر اثر انفجار شهید شد اما این حادثه 2 مصدوم دیگر هم داشت كه البته جراحتشان سطحی بود و با حضور سریع دو آمبولانس در محل حادثه درمان شدند و تحت مداوا قرار دارند.»

وی گفت: «جنازه استاد دانشگاه تهران در اختیار مأموران امنیتی است اما دو آمبولانس اورژانس تهران همچنان در محل حادثه مستقر هستند تا در صورت نیاز به اقدامات امدادی بپردازند.»


سوابق علمی دكتر علی محمدی

دكتر مسعود علی محمدی استاد تمام دانشكده فیزیك دانشگاه تهران و از اعضای هیات امنای دانشكده فیزیك دانشگاه تهران بود.

علی‌محمدی در مقطع كارشناسی، كارشناسی ارشد و دكترای فیزیك دانشگاه تهران و تربیت معلم تدریس می‌كرد.

وی از برگزیدگان جشنواره بین‌المللی خوارزمی در سال 86 و حایز رتبه دوم پژوهش‌های بنیادی بود.

در صفحه شخصی وی در سایت دانشكده فیزیك دانشگاه تهران لیستی از مقالات و پایان‌نامه‌هایی كه وی راهنمایی و مشاوره آن‌ها را برعهده داشته، موجود است.

وی در مقطع كارشناسی و كارشناسی ارشد به تدریس فیزیك كوانتومی و ذرات بنیادی اشتغال داشت. (منبع)

آیا ندا محارب بود؟

گاهی اوقات یک جوری حرف می زنند که آدم به عقل خودش که نه، ولی به عقل موجوداتی که ظاهرا به نظر می رسد باید عاقل باشند شک می کند. مثلا اینکه در یک فیلم مستندنمایی شده، چنان نشان داده شده است که یک خبرنگار بی بی سی، با همدستی یک پزشک مترجم آثار عارفانه و یک استاد موسیقی، یک دانشجوی رشته فلسفه را به نام نداآقا سلطان را با رضایت خودش کشته اند تا آبروی نظام جمهوری اسلامی را ببرند. من البته در اینکه چطور چنین چیزی به ذهن علیل افرادی رسیده و چگونه حاضر شده اند چنین نقشی را بازی کنند، شک ندارم و می توانم معنی آن را بفهمم، اما سووال من این است که با فرض اینکه چنین فیلمی موفق شود به ما نشان بدهد که نداآقاسلطان در توطئه قتل خود نقش داشته و موفق هم شده است، علت کشته شدن آن هفتاد نفر دیگر که در همان روز در تهران کشته شده اند چیست؟ آیا آنها هم همگی قربانی توطئه بی بی سی شده اند؟ یا اینکه هر کدام از آنها را یکی از خبرگزاری های جهان کشته است؟ و اصولا قصد این افراد مقتول از این توطئه عظیم چیست؟ آیا سهراب اعرابی هم با کمک خانواده خودش کشته شده است؟ تا آنجا که می دانم، از فهرست 70 نفره کشتگان آن روز تا به حال به اسامی شش یا هفت تن شک شده است، فرض می کنیم تمام این تردیدها درست است. آن شصت نفر دیگر را چه کسی کشته است؟

آیا جمعیت روز 9 دی خیلی زیاد بود؟

مشکل از اینجا ناشی می شود که یک حکومت خودش می داند که قرار است با بیست درصد طرفدار و هشتاد درصد مخالف در کشور حکومت کند، ولی با این همه باز هم سعی می کند جمعیت خودش را به رخ مردم بکشد. اگر دولت واقعا نمی داند که اکثریت ندارد، چرا شش ماه است که با ارتش خیابان ها را اداره می کند؟ و اگر می داند که طرفدارانش اکثریت ندارند، چرا آنها را به خیابان می کشاند. فرض می کنیم که در شهر تهران یک بار در همین جریان انتخابات اخیر جمعیتی بطول مثلا چهارده کیلومتر به خیابان آمده باشد، این که این جمعیت چند نفر است، بر ما معلوم نیست، وسیله ای هم برای شمارش آن نداریم، اما محل قرار گرفتن جمعیت روز نهم دی ماه، فاصله ای در حدود یک کیلومتر است، بقول آن همشهری، یک کیلومتر نه، دو کیلومتر، نه سه کیلومتر، دیگر بیشتر که نمی شود. چطور می شود که سه کیلومتر آدم "حجت" باشند، اما چهارده کیلومتر آدم حجت نباشند؟ البته من هنوز هم معتقدم که مقیاس انسان نفر است، و کیلومتر مقیاس فاصله است، اما اگر قرار است کیلومتری با هم حساب کنیم، چاره ای جز محاسبه ریاضی نداریم.

آیا پنج درصد همان 63 درصد است؟

فرض می کنیم که تعداد کل واجدین رای دادن در تهران چهار و نیم میلیون نفر باشد، یا مثلا واجدین رای دادن در تبریز مثلا حدود دو میلیون نفر باشد و واجدین رای دادن در اصفهان مثلا یک و نیم میلیون نفر باشد. با این فرض، جمعیت چهل هزار نفری روز 9 دی، یک درصد واجدین رای در تهران است، در تبریز نیز جمعیت ده تا بیست هزار نفری همین یک درصد است و در اصفهان هم همین طور است. نکته مهم این است که اصولا کل محلی که مردم اصفهان در یک استقبال بسیار پرشور، مثلا حتی اگر خداوند برای بازدید به اصفهان بروند، می شود صد هزار نفر، در حالی که تعداد رای دهندگان در همین شهر، پانزده برابر این تعداد است، ما که نمی توانیم یک تعدادی را جمع کنیم که تصویرشان یک دهم یک جمعیت در یک تصویر دیگر باشد، بعد مدعی شویم در هر دو تصویر یک میلیون نفر حضور دارند. به نظرم اصولا واحدها را و اندازه ها را درست محاسبه نکرده ایم.

ساندیس مهم تر است یا گاز اشک آور

به نظرم تناقض ها تمامی ندارد. یک گروه با لباس سبز خوشگل و آرایش و تیپ زده و موی خوشگل و یک عالمه پلاکارد و پوستر متفاوت می آیند توی خیابان و نیروی انتظامی آنها را با گاز اشک آور و چماق و اسلحه و زنجیر پراکنده می کند و بعد گفته می شود سبزها موفق نشدند بیایند. بعد یک مشت از مامورین نیروی انتظامی و خواهران مهربان و پسران دانش آموز و یک آقای موقشنگ که شکر زیادی خورده رسما و با اتوبوس به خیابان آورده می شوند و به آنها ساندیس داده می شود و تازه برای خوردن ساندیس هم به جای اینکه دستمال سفره بیاندازند که دامن شان لک برندارد، کفن هم پوشیده اند که هیچ جای شان لک برندارد، بعد گفته می شود که تعداد ساندیس خور ها بیشتر از گاز اشک آور خورها بود. حالا کاش که بود، حداقل چهار تا عکس بدون فوتوشاپ بازی نشان بدهید که مردم باور کنند.

امام حسین و پابرهنگان!

البته طبیعی است که مردم احساسات مذهبی دارند، اگر نداشتند که برای روز تشییع جنازه آیت الله منتظری قم و نجف آباد و تهران و اصفهان اینقدر شلوغ نمی شد، اینها درست، ولی اینکه گفته شود یا نشان داده شود که مردم برای مقابله با توهین به عاشورا، حالا این توهین چی بوده، هنوز کسی خبر ندارد، تازه امروز خبرش دارد کشف می شود که گویا یک نفر جلوی یک روحانی لخت شده و از این طریق به عاشورا اهانت کرده است. جان مادرتان این خبر منطقی است؟ طرف چادر سرش بوده، زیرش هم مقنعه پوشیده بوده، زیرش هم مانتوروسری داشته، زیرش هم چهار تا لباس دیگر، هنوز تکان نخورده سوارش کرده اند و برده اند کهریزک و غیژژژژژژژژ، آنوقت آدم عاقل جلوی عنصر راست افراطی آن هم نوع روحانی اش که کفتر طوقی را روی هوا عقد نکرده، می برد لب چشمه و تمام آب چشمه را هم می خورد و می اید، لخت می شود؟ آخر این چه حرفی است که می زنید؟ آدم خشونت هم بکند با خودش که نمی کند. ملت با ماسک و کلاهخود و زرهپوش هم بروند، برادران ضد تانک دارند، آنوقت لخت! آن هم توی خیابان؟

نیوزویک شکر خورد

نیوزویک هم گاهی ذرت پرت می کند دویست متر آنطرف تر، یعنی چه؟ اینها شنیده اند که مردم ایران اخیرا به همه مقدسات توهین می کنند، باورشان شده। نه داداش، از این خبرها نیست. یک چیزی را یک مشت پپه یابوی چپ آمریکایی در سنه ماضیه کرده اند توی مخ نیوزویک، حالا هی تکرار می کند. نیوزویک نوشت " برنامه هسته ای برای مردم ایران یک ارزش مقدس است." من نمی فهمم این حرف نامربوط را چه کسی گفته و کدام آدم عاقلی پذیرفته که نیوزویک تکرار می کند؟

ابراهیم نبودی روز آنلاین





۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

راهكارهاي مهدي كروبي جهت خروج از بحران، در نامه اي به مردم

سحام نيوز: مهدي كروبي در نامه اي به مردم ايران راهكارهاي خروج از بحران فعلي را در پنج بند مطرح نمود. به گزارش خبرنگار سحام نيوز، متن كامل اين نامه بدين شرح است:

ملت آزاده وعزادارایران

آنچه در عاشورای حسینی بر این ملک و دیار رفت، مایه نگرانی و آزردگی هر انسان آزاده و مسلمانی بود؛ آنچه از خشونت عریان به چشم دیدیم و آن کشتار بیرحمانه چیزی نبود که بتوان از کنار آن به راحتی گذشت.خشونت برخی نیروهای حافظ امنیت و ارزان شدن جان آدمیزاد بدانجا رسیده است که در ظهر عاشورا در جمهوری اسلامی ایران با خودرو انتظامی ، مردم زیر گرفته میشوند و از بلندی پرتاب می گردند و سینه آنها را هدف گلوله قرار می دهند؛ لابد به آن دلیل که از رای خود پرسیده و صدایی برای حق خواهی بوده اند. و با این حال زبان ها را بسته می خواهند تا صدای دلخراش این جنايت به گوش ها نرسد. گویی که خدا ناظر بر این رفتارها نبوده است و آنچه بر عزاداران حسینی رفته را ندیده است. و گیریم که همگان را با ارعاب و تهدید به سکوت وادارند اما با فیلمها و تصاویری که جان دادن شیعیان حسینی در روز عاشورا را به تصویر می کشد و تصویری که به نام جمهوری اسلامی برای آیندگان به یادگار خواهد ماند چه می توان کرد؟ به راستی که بر این ماتم باید گریست.

حوادث بازداشتگاهها و ماجرای کهریزک و خشونت به زنان و دستگیری های فله ای و دادگاههای فرمایشی و ارعاب تئوریزه شده کم بود که دست آقایان به خون مردم در روز عاشورای حسینی نیز آغشته شد. طنز ماجرا اما آنجاست که طلبکار هم می شوند. دست پیش می گیرند مبادا که پس بیافتند. شب عاشورا به حسینیه جماران یورش می برند و با این حال از شکسته شدن حرمت امام و عاشورا نیز سخن می گویند. با چاقو و قمه به جان مردم در تهران و مشهد می افتند و بعد حکم محاربه برای دیگران صادرمی کنند. مواجب بگیران را به جان مردم می اندازند و مردم را فریب خورده و مزدور اجنبی می خوانند. منتقدان خود را منافق می نامند و کسی را روانه زندان می کنند که پدرش شهید مظلوم آیت اله بهشتی، قربانی منافقین بوده است. او را بازداشت می کنند آن هم در دانشگاه و در سر کلاس درس. البته آقایان حرمتی نیز برای دانشجو و دانشگاه باقی نگداشته اند و دانشگاه را پادگان کرده اند. دیدیم که چگونه در شانزدهم آذر ماه به دانشگاه قشون کشی کردند و دانشجویان را روانه زندان ساختند.

مردم ایران چه شیعه و چه سنی همواره احترامی خاص برای اهل بیت و مراسم مذهبی در ایران قائل بوده و هستند. آنچنانکه مسیحیان نیز در عاشورای حسینی نذر و نیاز خود را ادا می کنند و بی حرمتی به عاشورا در مملکت ما امری بی سابقه بوده است. البته شکستن حرمت عاشورا اگر از کسی سرزده باشد نیز محکوم است و پرواضح است که ارتکاب چنین اتهامی باید در دادگاه صالح رسیدگی ومطابق قوانین کشور مرتکبین مجازات گردند اما آقایان به عینه حرمت عاشورا را شکسته اند و با این حال مردمی چنین نجیب را به شکستن حرمت عاشورا متهم می کنند؛ انگار ندیده اند که شهیدان ما در عاشورای امسال لباس سیاه بر تن داشتند. گناهی را با گناه دیگر می شویند و یک دروغ را با دروغ دیگر تکمیل می کنند. گویا برای هدفی مقدس می توان دروغ را بر دروغ انباشت. آقایان از اندیشه ماکیاولی تنها همان جمله را خوب آموخته اند که هدف وسیله را توجیه می کند. دروغ می گویند اما تا به کی؟

همه اینها را انجام می دهند و جالب است که آنقدر احساس ترس و تنهایی می کنند که علما و چهره ها را در تنگنا قرار می دهند تا بیایند و با مظالم شان همراه شوند. امامان جمعه را بسیج می کنند تا در حرکتی هماهنگ به میدان بیایند و منتقد معترض را محارب بخوانند و راه را برای یک سناریوی از پیش طراحی شده دیگر بگشایند. معنای همه چیز وارونه شده بود که محارب نیز بر آن افزوده شد. نمی دانستیم که طلب کردن رای خود و اعتراض به دزدی سیاسی نیز از نگاه آقایان مساوی با محاربه و مصداق مفسد فی الارض است. تقسیم مردم به شهروند درجه یک و دو و خس و خاشاک کم بود که مردم را بزغاله و گوساله نیز نامیدند. مرحبا به این جسارت و بی پروایی!

خدایا تو شاهد باش که برای چهار روز حکومت چه آبرویی از اسلام و انقلاب بردند و چه ارزان موجبات تنفر مردم از روحانیت را فراهم کردند. خدایا تو شاهد باش که چگونه یک جدال سیاسی را به یک جنگ مذهبی تبدیل کردند تا بتوانند به نام دین، حق خواهی سیاسی مردم را سرکوب کنند. کار ما بدانجا رسیده است که یک گروه سیاسی به نام جامعه مدرسین اطلاعیه می دهد و یک مرجع عالیقدر، آیت الله العظمی یوسف صانعی را از مرجعیت سلب می کند. جامعه مدرسین فعلی گویا تصور می کند از همان جایگاهی رفیعی برخوردار است که جامعه مدرسین پیش از انقلاب و در ابتدای انقلاب برخوردار بود. برخی از اعضای تازه به دوران رسیده جامعه مدرسين در غیاب اساتید گرانقدر بر اين خیال خام‌اند که یک مرجع را با یک اطلاعیه می توان از مرجعیت به در کرد. در حکومت اسلامی به مسجد و منزل و مدرسه عالم مجاهد آیت الله علی محمد دستغیب به خاطر اظهار نظری حمله ور میشوند و مردم را با توسل به زور از مسجد بیرون و خانه خدا را پلمپ می کنند. به نام مذهب، حکومت می کنند و با این حال چنین آبرو از مذهب می برند.

در این آشفته بازار اگر چهره ای همچون جناب آقای میرحسین موسوی نیز نجیبانه پیشنهادهایی را برای عبور از بحران پیشنهاد می کند پاسخ او هتاکی و توهین هایی است که از هر سو سرازیر می شود. گویی برخی از دست اندرکاران امور نه تنها تمایلی به آرامش ندارند که نان خود را در تنور بحران و آشوب و سرکوب می بینند و راه توفیق خود در قدرت را صرفا با وجود چنین شرایطی گشوده می یابند و بحران را با بحرانی دیگر پیوند می زنند. حال آنکه خروج از بحران در گرو اجرای کلیه اصول قانون اساسی است ؛ امری که شرط اساسی آن استقلال قوه قضائیه و اجتناب از سیاست در امر قضاوت است؛ همچنان که امام بزرگوار نیز فرمودند “قوه قضائیه قوه ای است مستقل و هیچ مقامی حق دخالت در آن را ندارد” و “قضات نیز نباید گوش به هیچ کس بدهند”. ما کجا و توصیه حضرت امام کجا!

آری، عده ای بر این گمان اند که با بستن تمام روزنه های اصلاح و دربند کردن تمام اصلاح طلبان، چراغ اطلاح طلبی خاموش خواهد شد و پرچم مبارزه با دروغ و فریب بر زمین خواهد افتاد. من اما شهادت می دهم که ارعابها و تهدیدهای روزافزون، نه تنها مرا در پیمودن مسیری که در پیش گرفته ام سست تر نکرده که راسخ تر کرده است و به واسطه ایمانی که به راه خویش دارم خود و فرزندانم را آماده هر گونه مصیبتی نیز ساخته ام. به نظر اینجانب خروج از بحران دامنگیر فعلی توجه به موارد ذیل خواهد بود:

1- اعتراف و توبه ظالمان و بخشش مردم: آنانی که مسبب مظالم عاشورای حسینی و حوادث پس از انتخابات بوده اند باید توبه کنند نه آنهایی که برای احقاق رای خود شهید داده اند. آنهایی باید توبه کنند که چوب حراج بر ثروت ملی کشور زده اند و از کیسه مردم حاتم بخشی کرده اند و مردم را در فقر و تنگدستی رها کرده اند. آنهایی باید توبه کنند که افراد بی صلاحیت را تایید صلاحیت کردند و افراد واجد صلاحیت را رد و مردم را از حق انتخاب کردن محروم ساختن و برای تغییر رای مردم جواز صادر کردند و اعتراض مردم را با گلوله سرکوب نمودند. آنهایی باید توبه کنند که دانشجویان را از تحصیل محروم کردند و بی دانشان را بر صدر نشاندند. توبه ظالمان اولین راه بازگشت آرامش به کشور و تسکین دل های داغدیده است. مردم ایران اهل زیاده خواهی نیستند. توبه کنندگان را که به گناه خود اعتراف کنند خواهند بخشید اگرچه ظلم آنها را فراموش نخواهند کرد. نه کسی به دنبال انتقام است و نه انتقام گیری درمانی بر ظلمهای رفته بر مردم خواهد بود.

2- انحرافی که از انقلاب ایران صورت گرفته باید اصلاح شود. انقلاب را بی شک صاحبان قدرت منحرف کرده اند و نمی توان بار این انحراف را بر دوش مردم گذاشت. اصلاح این انحراف نیز تنها در گرو اجرای قانون اساسی و کنوانسیون های بین المللی است که ما آنها را امضا کرده و به اجرای آنها متعهدیم. آزادی مطبوعات و به رسمیت شناختن فضای نقد و نقادی ، آزادی زندانیان سیاسی و حاکمیت حقوق ملت حرکت در مسیر اصلاحی است. نمی توان افراد را به صورت فله ای بازداشت و محاکمه کرد و بدون وکیل و هیات منصفه و به صورت غیرعلنی و در فضایی امنیتی و بدون رعایت اصول آیین دادرسی هر اتهامی را بر آنها بار کرد و با این حال دم از انقلاب و جمهوریت و اسلامیت نیز زد. انقلاب ما به انحراف رفته است و این انحراف تنها با به رسمیت شناختن آزادیهای مصرح در قانون اساسی اصلاح خواهد شد.

3- پرهيز از خشونت : احیای آزادی ها و مبارزه با استبداد را تنها با ابزار اصلاحات می توان پیش برد. ما معتقد به اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی متکی بر آرای 98 درصدی هستیم نه جمهوری اسلامی ای که ارزشی برای رای مردم قائل نیست. بر این اساس ما معتقد به اصلاحات و مبارزه غیر خشونت آمیز برای بازگرداندن قطار انقلاب به ریلی هستیم که از آن خارج شده است. برای پیش برد مبارزه ای مسالمت آمیز نباید به دامان خشونت افتاد. اگرچه من اطمینان دارم که برخی از دست اندرکاران امور از افزایش خشونت استقبال می کنند چه آنکه آنها تنها در فضایی آکنده از خشونت است که می توانند راه را برای سرکوب بگشایند. از اینرو پرهیز از خشونت اصلی اساسی در حق خواهی اصلاح طلبانه ما بوده است و خواهد بود.

4- ریشه یابی و علت یابی حوادث اخیر: دستگاههای امنیتی بهتر است که به جای پروژه های نخ نما شده و اعتراف گیری های بی حاصل به دنبال ریشه یابی اتفاقات باشند؟ به فرض که مردم معترض رفتاری تندتر از انتظار نیز در روز عاشورا از خود نشان داده باشند باید به سراغ علت ها رفت نه نتیجه. کلام خداست که ” فریاد توام با تندی را دوست ندارد مگر آنکه فریاد مظلوم باشد”. اگر خشونتی از سوی برخی از مردم سرزده است باید دید که چه برخوردی با آن جمعیت میلیونی در بیست و پنجم خرداد که تنها شعارشان سکوت بود صورت گرفت که آنها چنین تغییر مشی داده اند؟ آیا اگر خشونتی از سوی برخی معترضین صورت گرفته باشد نتیجه خشونت برهنه و ظلمی نیست که بر آنها روا شده است؟ دستگاههای امنیتی به جای آنکه در توجیه حوادث و سناریوی ذهنی خود بر دایره بازداشت ها بیافزایند بهتر آن است که ریشه این مظالم و خشونت ها را شناسایی کنند؛ که از دیدگاه اینجانب ریشه این اتفاقات و مظالم و عصبانیت مردم نیز به انتخابات ریاست جمهوری 84 بر می گردد؛ انتخاباتی که نقطه آغازی در نادیده گرفتن رای و حق مردم بود.

5- من مهدی کروبی آمادگی خود را برای مناظره با هر نماینده ای از سوی حکومت اعلام می کنم تا مشخص شود که این انقلاب را چه کسانی به انحراف بردند و مسئول مظالم رفته بر مردم چه افراد و گروه هایی هستند. ما را منافق و فتنه جوی و وابسته به دولتهای غاصب وسلطه جو خوانده اند. شیوه ما البته این نیست که مخالف خود را منافق و ضدانقلاب و برگشته از اسلام بخوانیم. اما تنها یک مناظره واقعی که مردم نظاره گر مستقیم آن باشند روشن خواهد ساخت چه کسی با حق است و چه کسی بر حق؛ چه کسانی از منافع ملي، عزت و سربلندی مردم بزرگ ایران و آرمان هاي امام فاصله گرفته و چه کسانی هنوز بر آن آرمان ها پایبند هستند. در این میان داوران اصلی مردم خواهند بود و چه داوری بهتر از مردم.

مهدی کروبی

21 دی ماه 1388





فراخوان 40 میلیون ایرانی برای رفراندوم سرنوشت


جنبش سبز به مرحله ای رسیده است که باید با اتکا بر تمام ظرفیت های خود و حفظ اعتماد به نفس، نقش راهگشایی سیاسی خود را بر عهده گیرد. فراخوان رفراندوم مردمی 40 میلیون ایرانی در داخل و خارج از کشور، امری بسیار بزرگ و دشوار ولی انجام شدنی است. شور و نشاط و انگیزه در خور توجه آحاد مردم ایران، این ناممکن را ممکن خواهد نمود.
حکومت در 6 ماه گذشته نشان داده که از برانگیختن مردم و کشانیدن آنها به خیابانها عاجز مانده است. حتی این ایده که با سناریوی پاره کردن عکس و توهین به مقدسات بتوانند سبب تحریک مردم شوند نیز شکست خورد. تجمع 9 دیماه در میدان انقلاب نیز در شرایطی که آخرین بقایای ابهت حکومت در روز عاشورا از بین رفته بود، بنا به تصمیم رهبری بعنوان یک چاره فوری برای تجدید روحیه حکومت در نظر گرفته شد و آمار آن از 2.5 میلیون توسط علم الهدا به 3.5 میلیون توسط وزارت کشور و پس از آن به 4 میلیون نفر توسط روزنامه کیهان افزایش پیدا کرد و سرانجام توسط خود خامنه ای در سخنرانی 19 دی به دهها میلیون نفر ارتقاء یافت تا از ضمیر نهان حکومت خبر دهد که تا چه حد از این رویگردانی مردم برآشفته اند، مردمی که دیگر فریب تبلیغات حاکمان را نمی خورند. کل مساحت تجمع 9 دی، در خوش بینانه ترین حالت 120 هزار متر مربع بود و با اندکی شعور می توان فهمید که در چنین فضایی چند هزار نفر را می توان جای داد.
حتی سخنانی که توسط سردار نقدی عراقی پرتاب شد مبنی بر اینکه مسئولین مانع از آمدن میلیونها کفن پوش از شهرستانها به تهران شدند، همچنان حکایت تلخ رؤیاهای محقق نشده و نقشه های بر آب رفته آقایان است.
از طرفی بنا به ادعای سران حکومت، نیروی انتظامی 8 ماه است که کف خیابانها است و علاوه بر خستگی جسمی و فرسودگی روحی، از معلق زدنهای جدید حکومت و احضار و بازجوئی فرماندهان این نیرو بشدت بستوه آمده و عصبی و مأیوس است. خودزنی ها، گزارشات ویژه، انتقاد از خود رادیو و تلویزیونی، استعفاء ها و قهر کردن ها، متهم کردن یکدیگر، دعوت به صبر و خودداری از اقدامات خودسرانه و دهها رویکرد جدید حکومت نیز بیشتر از آنکه نشان از داشتن برنامه ای روشن داشته باشد، حکایت از سردرگمی و تشدید اختلافات داخلی حکومت دارد.
استراتژی روز حکومت این است که به هر وسیله ممکن و با دادن امتیازات، بتواند وضعیت را تا قبل از 22 بهمن، به وضعیت قبل از 30 خرداد برگرداند، مقطعی که مطالبات مردم در حد اعتراض به نتیجه انتخابات بود. در بین نزدیکان به حکومت از قول رهبر نقل می شود که : «ایشان می گویند اگر شرایط به قبل از 30 خرداد برگشته و مطالبات مخالفان فقط در حد نتیجه انتخابات باشد، می توان در مورد آن فکری کرد و چاره ای اندیشید، ولی با شرایط فعلی که هدف معترضان براندازی کل حکومت است، ما چاره ای جز مقابله و برخورد قاطع نداریم» و این اشاره رهبری این امید را در طیف معتدل حکومت ایجاد نموده که اگر بتوانند نظر رهبر را تأمین نموده و سطح مطالبات مردم را در حد احمدی نژاد کاهش دهند، آنگاه رهبر نسبت به کنار گذاشتن احمدی نژاد انعطاف نشان داده و بحران برطرف خواهد شد.
با این تحلیل خامنه ای که عزل احمدی نژاد در شرایط فعلی هیچ اثری بر خاموش کردن اعتراضات نخواهد داشت نمی توان مخالفت کرد، ولی اینکه رهبر فکر می کند بتواند بخشی از تاریخ را قیچی کرده و اوضاع را به قبل از 30 خرداد برگرداند، به روزهایی که شعار مردم فقط سکوت بود و حداکثر اینکه رای من کجاست و هنوز کسی مرگ بر دیکتاتور نگفته بود، آرزویی برآورده نشدنی است. حتی یک لحظه از تاریخ را نمی توان حذف کرد، تاریخ همانند کتاب یا فیلم نیست که توسط ممیزی حکومت بُرش خورده و حذف و اضافه شود.
مشکل حکومت این است که همه ناچارند همچون میمون از حرکات رهبر تقلید و گفته های وی را تکرار کنند. فعلاً آخرین دستور این است که همه بگویند:

- اعتراضات مردم نسبت به نتیجه انتخابات باید شنیده می شد.
- تا قبل از 30 خرداد مردم معترض در خیابانها بودند و بعد از آن اغتشاشگران کنترل اعتراضات را بدست گرفتند.
- باید حساب مردم را از اغتشاشگران و ساختارشکنان جدا کرد.
- این دعوا، دعوایی بین موسوی و کروبی با احمدی نژاد است که هر دو طرف هم دارای اشتباهاتی هستند و اگر قرار بر رسیدگی باشد باید به خطاهای هر دو رسیدگی کرد.
- باید به مردم عادی که اعتراض دارند اجازه ابراز نظر داده و همزمان با اغتشاشگران و عوامل بیگانه بشدت برخورد نمود.
- سازمان قضائی نیروهای مسلح با قاطعیت به تخلفات نیروهای انتظامی و نظامی رسیدگی کرده و متخلفین را مجازات می کند، زیرا این تخلفات را خودسرانه انجام داده و دستوری برای آن نداشته اند.
- همه فجایع پس از انتخابات فقط محدود به کهریزک است که آنهم توسط افراد معدودی در قوه
قضائیه و نیروی انتظامی انجام شده و تمام تلاش رهبر بر جلوگیری از این فجایع بوده است.

با اندکی دقت ملاحظه می شود که همه تلاش برای تقلیل جنبش سبز در حد تقابل با احمدی نژاد و بیرون کشیدن عبای رهبری از زیر پای مردم است. قرار است احمدی نژاد و رهبران حنبش سبز بعنوان دو طرف بازیگوشی که شیطنت کرده و مملکت را بهم ریخته و ایجاد بحران نموده اند معرفی شده و پس از جا افتادن سناریو، ناگهان رهبر در حالیکه شمشیر عدالت را در دست دارد، سوار بر اسبی سفید از راه رسیده و با کرامات ملکوتی خود هر دو طرف را گوشمالی داده و عدالت و آرامش را برقرار نماید.
ولی آیا براستی راهی برای نجات عبای رهبری وجود دارد؟
واقعیت این است که محدوده نفوذ حکومت از چارچوب حکومت فراتر نرفته و کمترین اثری بر مردم نخواهد داشت. در سناریوی جدید هم هر کاری بکنند در حق خودشان کرده اند و فقط منفعت آن به مردم خواهد رسید. مردم در هفته پس از انتخابات فقط به نتیجه انتخابات معترض بودند ولی این رهبر بود که بر روی مردم اسلحه کشید و فرمان کشتار صادر کرد. جنایات روز عاشورا نیز بعنوان بزرگترین لکه ننگ یک حاکم در تاریخ این کشور، بر پیشانی خامنه ای و در تاریخ ایران ثبت شده است.
عملکرد سناریوی جدید حکومت سبب شدت یافتن اختلافات داخلی خود حکومت و دلسردی بیشتر نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی گردیده و حقایق بسیاری را نیز برای قلیل هواداران باقیمانده حکومت روشن خواهد کرد.

وظیفه تاریخی جنبش سبز
شک نیست که هر یک روز بقای بیشتر این حکومت، نتیجه ای بجز بیعدالتی و ظلم، و چپاول ثروتهای ملی و عقبگرد کردن کشور نخواهد داشت. جمهوری اسلامی هر یک روزی که بیشتر دوام داشته باشد مرتکب جنایات افزونتری خواهد شد.
برای نجات میهن و بمنظور پایان دادن به استبداد و دیکتاتوری، ما این توان و قدرت را داریم که دست بدست یکدیگر داده و حکومت را به مصاف سرنوشت فراخوانیم. ما می توانیم به تمام ملتهای دنیا اعلام نمائیم که قصد داریم بزرگترین حضور مردمی تاریخ معاصر را برای دفاع از آزادی و دموکراسی با حضور 40 میلیون ایرانی برگزار نمائیم. راهپیمائی ما با سکوت و بدون هرگونه شعاری خواهد بود و تنها خواسته مردم در این راهپیمائی تاریخی «نه» گفتن به نظام حاکم است. حکومت اجازه نخواهد داشت نیروی نظامی و انتظامی به خیابانها بیاورد و نظم راهپیمائی توسط جوانان داوطلب با بازوبند سبز برقرار خواهد شد. ساعت شروع و خاتمه راهپیمائی مشخص بوده و ما بجز راهپیمائی سکوت، هدف دیگری نداشته و بلافاصله پس از اتمام ساعت مقرر، همه مردم به خانه هایشان بازخواهند گشت.
رفراندومی بسیار آرام و صلح آمیز و با تضمین اینکه هیچ خطری در این روز حکومت را تهدید نخواهد کرد.
جنبش سبز مایل است به همه افکار عمومی دنیا و به همه نهادها و سازمانهای بین المللی رسماً اعلام نماید که خواستار رفراندوم 40 میلیون نفری در روز 22 بهمن است و حکومت جمهوری اسلامی که ادعا دارد حکومتی مردمی است، وظیفه دارد بدون هیچگونه قید و شرطی با این ابراز نظر عمومی موافقت نماید. ما بدنبال فتح سنگرهای حکومت و جنگ خیابانی نیستیم و مایلیم بسیار انسانی و صلح جویانه به خیابانها آمده و با سکوت خود ابراز نظر نمائیم.
حکومت با چه توجیهی می تواند از یک راهپیمائی آرام سکوت جلوگیری نماید؟ آیا مایل است در انظار جهانیان، بجای پذیرش راه حلهای دموکراتیک و بشردوستانه، دست به خشونت زده و حمام خون براه بیاندازد؟
ما در عاشورا نشان دادیم که در مقابل گلوله و سرکوب کوتاه نیامده و با دست خالی در برابر استبداد می ایستیم. روز 22 بهمن هم پرشمار و مصمم خواهیم آمد. انتخاب بین یک راهپیمائی آرام و بدون شعار و یا احیاناً گزینه نامطلوب دیگری، در اختیار حکومت است. ما در هر صورت خواهیم آمد. ما فقط طالب این هستیم که تعداد واقعی معترضین به روشها و رفتارهای حکومت را روشن نمائیم و تنها جائی که امکان تقلب و دخالت حکومت در کم و زیاد کردن آمار وجود ندارد، خیابانها و موج زنده مردمی است که داوطلبانه و آگاهانه راه خود را انتخاب کرده اند.
عرف بشری و قوانین بین المللی و اخلاقیات جامعه ما، دفاع از خود را خشونت نمی داند. چنانچه دزد یا جنایتکاری به انسان حمله کند و فرد برای رفع تهاجم از خود دفاع نماید می توان آنرا خشونت نامید؟ هیچ عقل سلیمی قبول نمی کند که انسان حق دفاع از خودش را نداشته باشد.
توقع جنبش سبز این است که پس از اعلام فراخوان 40 میلیون نفری برای 22 بهمن، تا قبل از فرا رسیدن ماه بهمن، حکومت، روشن و واضح و بدون ابهام، اعلام رسمی نماید که آیا با راهپیمائی صلح آمیز مردم ایران همکاری خواهد نمود، که در این صورت ما ضمن استقبال از عقلانیت حکومت، به تشکیل کمیته های انتظامات برای برقراری نظم کامل راهپیمائی 22 بهمن مشغول خواهیم شد، یا اینکه خدای ناکرده نیت سوئی در ذهن داشته و مردم ناچار خواهند بود خود را برای دفاع در برابر خشونت و وحشیگری حکومت آماده نمایند.

http://sohrabestann।blogspot.com/