۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

عطسه بر هر درد بی درمان دواست!

به خانم ناظم سپرده بودم به بچه ها بگوید سر امتحان به هیچ سوالی جواب نمیدهم .همه چیز واضح بود.
نیم ساعت مانده با پایان وقت آمدند دنبالم که بچه ها سوال دارند.می دانستم بیشتر پی شنیدن جوابند تا فهمیدن سوال.سر جلسه و گفتم :«جواب هیچ سوالی رو نمی دم.»پریسا با لحنی طلبکارانه گفت:«پس برا چی اومدین سر جلسه؟» باخونسردی گفتم:«اومدم بگم جواب سوالاتونو نمیدم ! هرچی ازتون خواستم همون رو بنویسید. »
مهسان هیچ سر حالنبود ।برگه اش را که داد دستم زیرش نوشته بود مادر بزرگش فوت کرده و نتوانسته درس । بخواند ازخواسته بود هوایش را داشته باشم .
برگه ها را که یکی یکی صحیح می کنم همان نتایج تقریبا تکراری دوباره را می بینم.بچه درس خوانها جواب ها را عالی نوشته اند . گیج ها یکی دو مثال را یادشان رفته। کمی ضعیف ها هم شاخ غول را نشکسته اند।
******************
دست خودم نیست، صدای عطسه ام خیلی بلند است ॥ مهدی هم معمولا بی تفاوت نیست و با لحنی محترمانه عاشقانه و مودبانه به جای عافیت باشه می گوید:«خرس ترکید»!!
یک بار سر جلسه ی امتحان مراقب بودم । چنان عطسه ای کردم که کم مانده بود بچه ها به جای جواب سوالها جانشان را بدهند!
به مهدی می گویم:یادگاری میماند ازم। هر وقت نبودم و صدای بلند عطسه شنیدی یادم می کنی।
*************
دیروز امین از چند و چون اهدای عضو می । پرسیدمحض ریا هم که باشد بهش گفتم من هم کارت اهدا عضو دارم. خواست تا ببیند .
پشت و روی کارت را که خواند گفت:من این و آتیش می زنم.اما ای ول به جمله ی آخرش مخصوصا که با رنگ سبزم نوشته .جمله را دوباره خواندم:من زهرا ....فرزند عباس ؛به شماره شناسنامه ....
«مایلم اعضای بدنم را در زمان مرگم اهدا کنم . باشد که ادامه ی زندگی اجزای وجودم ، نجات بخش زندگی دیگری باشد»
***************
پ।ن।این روزها به مرگ زیاد فکر میکنم।


۲ نظر:

سهیلا گفت...

دیر یا زود همه می رویم
ولی در هنگام رفتن ،
به آنهایی که به ما بد کرده اند
به آنهایی که خانه های ما را ویران کرده اند
به آنهایی که به ما رنج داده اند
چه خواهیم گفت؟؟؟

همفری بوگارت گفت...

منم یکی دو باز زمان مدرسه عطسه کردم یه بار از کلاس بیرونم کردند یه بار یه سیر کتک خورنم.
گاهی واقعا خفن این عطسهها